خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو

اعدام در خیابان یادگار عصر توحش

اعدام در خیابان ؛یادگار عصر توحش



دکتر محمد رضا ابراهیمی

روانشناس-رواندرمان-روانکاو


feel2.blogsky.com





         هشتاد سالی از زمانی که "  ادوارد ثرندایک  "یکی از نظریه پردازان معروف روانشناسی و صاحب قانون اثر  در کنگره روانشناسی امریکا با کمال فروتنی اعلام کرد که بخش دوم قانون او که بر کاهش رفتارهای نامناسب با استفاده از تنبیه دلالت داشت اشتباه بوده است می گذرد. از آن زمان هزاران نظریه پرداز با مشاهدات و بررسیهای دقیق به تایید نظر او پرداخته اند. مجازات هیچگونه اثر بازدارندگی از جرم و جنایت ندارد و برعکس دیدن صحنه مجازات می تواند به ترویج خشونت و از بین رفتن قبح رفتارهای پرخاشگرانه در سطح جامعه منجر گردد.

           قاتل میدان کاج را که به دار آویختند به شهادت عکسها و فیلمها و گزارشهایی که به سراسر جهان مخابره گردید هزاران نفر بطور زنده نظاره گر جان دادن وی بودند. د رلحظه ای که طناب بالا کشیده شده بود جمعیت با شور و هیجان بی سابقه ای با فریادهایی از سر شادی و شعف به پایکوبی پرداختنند و از عاملان اعدام وی تشکر نمودند. در بسیاری از روزنامه ها عکس جنازه آویزان فرد معدوم با شکلی تمام قد و با هیبتی دهشتناک چاپ گردید و خاطر امت غیور از این بابت برای همیشه آسوده شد! .

          فروید در نظریه روانکاوی خود بر غریزه مرگ اشاره ای قوی دارد. بر اساس این تئوری مردمان همانگونه که به زندگی می اندیشند مرگ را نیز دنبال می کنند. تمایلات مرگ خواهانه ریشه در سازمان روانی و رفتاری همگان دارد. مشاهده مرگ دیگری دو خاصیت همزمان دارد : مشاهده گر با استفاده از مکانیسم جابجایی مرگ را به  دیگری فرا می افکند و جان خویش رهایی می بخشد وبا واپس روی به دوران توحش بشر ابتدایی رفتار غریزی بقای نوع را بروز می دهد و دوم اینکه غریزه مرگ طلبانه خویش را به ارضا نزدیک می سازد.

          در بیماران مبتلا به سادیسم جنسی یکی ار مهمترین راههای کسب ارضای جنسی ضرب و شتم و آزار شدید بدنی شریک جنسی است. حتی مشاهده صحنه های همراه با آزار و اذیت شدید می تواند به انزال جنسی آنها منجر گردد. آنها قربانیان خود را با شکنجه های وحشتناک و در بسیار موارد با کشتن تدریجی و آرام وبریدن اعضا و مثله کردن مورد رفتار قرار می دهند و به گفته خودشان لذتی وافر و وصف ناپذیر کسب می کنند.

          در بیماران سایکوپات یا ضد اجتماع نیز گرایشهای خشونت گرایانه به عنوان یکی از مهمترین علائم تشخیصی به حساب می آید. آنها برای رسیدن به خواسته های خود از انجام هر گونه رفتارهای پرخاشگرانه در حق دیگران خودداری نمی ورزند. نفع آنی و عدم توجه به نتایج عمل و رفتار از مشخصه های این اختلال شخصیتی و روانی محسوب می گردد. برای آنان نیز دیدن صحنه های خشن و مرگ دیگران لذتی معادل ارضای جنسی دارد.

           در آخر بخش کوتاهی از گفته های یکی از مراجعانم را در اینجا بخوانید :

" دیدن صحنه های اعدام و مرگ و تصادف و اجساد آرزوی همیشگی من است. توی اخبار تلویزیون  روزنامه ها همیشه دنبال مرده ها می گردم. هر چه بیشتر بمیرند لذتش برای من بیشتر است. یکبار توی خیابان یکی را دار می زدند. از یک هفته قبلش منتظر روز اجرای حکم بودم. آن شب از شدت هیجان خوابم نبرد. تمام بدنم مور مور می شد. میل جنسی شدیدی در خودم احساس می کردم. وقتی جرثقیل او را بالا کشید من دستم توی شلوارم بود. همزمان با جان دادن او من به انزال رسیدم. لذتی به من دست داد که هیچ چیز دیگر نمی توانست آن را برایم ایجاد کند!!. 

 

 


روانکاوی فتیشیزم : خاستگاه وهمی مادرانه

 

          رفتارهای یادگار پرستانه صرفا" محدود به مفاهیم جنسی نمی گردد. در هنر و دین و ادبیات و سایر نمودهای فرهنگی رد پاهای آشکاری از یادگار خواهی و یادگار پرستی را می توانیم مشاهده کنیم. خالصترین شکل فتیشیزم را درجایگاه هنری آن در اشعار حافظ  پیدا می کنیم. فتیشهای حافظ از تنوع گسترده ای برخوردار بوده است .نمونه هایی از آنها را در اینجا ارائه می نمایم :

فتیش مو : ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها - تاب آن زلف پریشان تو بیتابی نیست
فتیش خال : به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
فتیش مژه : خاکروب درمیخانه کنم مژگان را
فتیش چشم : فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
فتیش رخ : جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
فتیش ابرو : دل زما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست - جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست
فتیش پا : بار دل مجنون و خم طره لیلی  رخساره محمود و کف پای ایاز است
فتیش لب : چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
فتیش بو : هر لحظه ز گیسوی تو خوشبوی مشام است
          آیا می توانیم فتیشیزم را در حافظ به فتیش چهره و اجزای آن منحصر کنیم . قبلا" هم گفته ام فتیشیزم واپس روی به دوران کودکی ورابطه وهمی کودک - مادر مرتبط است . ارتباط چهره مادر و اتفاقی که از آن خبر نداریم باعث شده است حافظ ناخودآگاهانه به تکرار بیشمار آن تجربه سالیان اولیه اش در قالب اشعار در تمامی عمرش بپردازد. آیا چهره مادر در تمامی ابیات غزلهای او در حال بازسازی و چرخش است ؟آیا درگیری مستمر وهمی و ناخودآگاه حافظ با رویدادهایی تثبیت شونده در سازمان روانی وی و همچنین هوش سرشار وی از او شاعری بلند آوازه و جهانی ساخته است ؟
          در اینجا نمونه ای از شرح حال  یک فرد فتیشیستیک یا یادگار پرست را می خوانیم که با تمایلات بردگی آغشته همراه شده است :

          " سلام اقای دکتر من امیر 27 ساله و ساکن تهران هستم من از کودکی از پا بخصوص از پاهای خانمها و جوراب نازک خوشم می امد و از دورانی کودکی یعنی از وقتی که یادم میاد خود ارضائی می کردم ولی ان موقع از بدن من منی خارج نمی شد و من این کار رو با دراز کشیدن روی زمین و مالیدن التم به زمین یعنی بین بدنم و زمین لذت می بردم و ارضا می شدم البته از همون اغاز من از فلک و تحقیر خوشم می امد لازم به ذکر که من جوراب رو نصفه پا می کردم و ان سرش را اتش میزدم که مثلا خودم رو تنبیه کنم و هزاران فکر دیگه که من فکر می کنم که به صورت مادرزادی در من از اول بچگیم بوده لازم به ذکره که من در خانواده ای تحصیل کرده و با فرهنگ و متدین و متوسط به بالا تربیت شدم و به لحاظ دورن کودکی بسیار دوری خوب و به یاد ماندنی داشم و هیچ نقطه تاریکی در کودکی من نیست و من این حس رو کاملا خدادادی میدانم و هیچ ریشه زمینی برای اون در خودم پیدا نکردم.در دوران راهنمایی دوستی داشتم خوش سیما بود و من با ایشان همسایه بودیم و من به بردگی برای ایشان مایل بودم و در ذهنم با ایشان رابط ارباب بردگی داشتم و ارزو داشتم که پاهای ایشان را بلیسم و ایشان هم که طبق روال عادی زنگی جنسیش مایل به رابط جنسی معمول جامعه بود و من در فانتزی هایم کم کم پذیرفتم که به ایشان سرویس بدهم منتها اینها همه در خیال من بود و به سرعت پیش میرفت و من از  یک پا لیس  و فلک دوست ساده داشتم به سرعت پیش می رفتم  این سیر ادامه پیدا کرد با ادم های مختلف اعم ازمونث و مذکر که البته مونث اش خیلی بیشتر بود من لذت میبردم  تا من با اینترنت اشنا شدم و فهمیدم که من تنها نیستم و این مشکل من تنها نیست البته اول اشنایی من با سایتهای خارجی بود که با سرچ کلمه لیسیدن پای خانمها البته به زبان انگلیسی شروع شد و با کلمه پرستش پا در سایتها فارسی شروع شد و من رو به اوج رساند و فانتزیهای من رو شکل جدید داد و من رو با اداب بردگی اشنا کرد و کم کم با کم رنگ شدن سایتهای داخلی به سایتهای خارجی روی اوردم انها کیفیت بهتری داشتند و من رو به بندگی محض سوق میدادندکه البته من رو به بن بست کشاندند چون از ارضا شدن به این سبک لذت نمی بردم و شروع کردم به ارتباط بر قرار کردن با افرادی که مایل به این کارند که متاسفا همه افراد موجود پسرند من پس از کلی رایزنی تحت عنوان فلک دوست در پارک با پسری هم سن خودم صحبت کردم و البته نتیجه در بر نداشت چون طرف مقابل دیگر مایل نبود و بعدا من با کسی اشنا شدم که اون حس مقابل من رو داشت یعنی مستر بود ما با هم صحبت کردیم ایشان مایل بودنند که من رو فلک کنند و بعد هم اسپنک و بعد از ان به من تجاوز کنند و در اخر وظیفه هر بنده ای لیسیدن پاهای ارباب خودشه منتها به دلیل اینکه من بخاطر مسائل مذهبی مایل به تمکین نشدم و ایشان هم پذیرفت و نداشتن جا نزدیک و مهمتر از همه مسائل مذهبی من از این کار منصرف شدم من تا به حال چند بار خودم رو تحریم کردم مثلا من به مدت یک ماه خودم رو ارضا نکردم و جلوگیری کردم که البته با حالتهایی که از خواب پا میشدم و یا تحریک های انی نتوانستم به این تحریم جنسی ادامه بدم  و چند بار هم خودم رو منع کردم از دیدن سایت های مربوط به این حالتها میشه منتها اخرش منجر شد به پوچی چون تمام فانتزیهایم بی مزه شد و مثل ادمی که دیگه نمی تواند خودش فانتزی خلق کنه محتاج فیلم و تصاویر اینترنتی شدم که البته سیر این حالت شش ماه بوده.من وقتی خودم رو از لذت ارضا شدن محروم می کنم به حرکتهای عملی دست میزنم مثلا خودم رو فلک میکنم و یا با شمع بدنم رو داغ میکنم و یا از بیضه هام وزنه اویزان می کنم و هر روز تلاش میکنم که وسایل مورد نظر کا رو رو محیا بکنم و به محض ارضا این کار ها رو کنار می گذارم و به نظر خودم من باید به صورت متداول خودم رو ارضا کنم .من مدتی کمی میل جنسیم از خانمها به رو اقایان داره شیفت میشه و من فکر می کنم به خاطر محال بودن داشتن میسترس در ایرانه و من از این حس ناراحتم و تقریبا در فانتزی هایم  سهم اقایان داره بیشتر خانم ها میشه.البته وقتی که من خودم رو از ارضا شدن منع میکنم شدیدا افسرده میشم و حس یاس در من ایجاد میشه.ببخشید سرتون رو درد اوردم لطفا من رو راهنمایی کنید در ضمن من چند سئوال داشتم 1 خدا هیچ چیز رو بی دلیل خلق نمیکنه دلیل خلق این حس متفاوت با دیگران در من چیه و ایا من خلق شدم که بندگی بنده ای دیگر از خدا رو بکنم تا او پیشرفت کنه2 خداوند برای همه را حلال ارضای جنسیشون رو گذاشته راه حلال ارضا شدن امثال ما چیه3 بر فرض محال اگر همسر با روحیات میسترسی و یا حتی بردکی پیدا بشه شما مصلحت میدانید به ازدواج 4 ایا دیدن سایت های اینترنتی رو برای سلامت روحی امثال ما صلاح می دانید5 ایا می دانید که من با این شرایط جنسی از سربازی معاف می شم یا نه و تا به حال شما موردی در مورد معافیت داشتید 6 ایا این حسها درمان داره و یا فقط تسکین و کم رنگ شدن رو احیا میکنه و در صورت درمان من هم مثل بقیه به لحاظ جنسی ارضا میشم و یا بی خاصیت میشم و این قرص هایی که معمولا توصیه میشن در بدن چه کاری میکنند7 و هر انچه که فکر می کنید به نفع منه لطفا بگویید 6 لطفا تلفن و ادرس مطبتون رو برام بفرستید راستی شما اولین دکتری هستید که من براش نامه نوشتم. من برای اولین بار توانستم به غیر از ترک خود ارضایی به مدت تقریبا بیست روز فکر این کار رو هم ترک کنم و این در زندگی من برای اولین بار بود و من فکر میکنم که این لطف خداست و از برکات ماه رمضانه. ممنون از اینکه این امکان رو ایجاد کردید که من هم بتوانم مشکلاتم رو به شما بگویم با ارزوی موفقیت برای شما و تمام همکارانتان  " 
 

واکاوی و روانکاوی حادثه قتل قوی ترین مرد ایران

            قویترین مرد ایرانی در آزرای مشکی اش راه را  اتومبیل پرایدی بسته بود که از قضا عجله بسیار داشت. بوقهای بلند پراید راننده قهرمان را به خشم می آورد. هنگام رد شدن پراید  قهرمان خشمگینانه به آینه آنها می کوبد و در جواب چند فحش آبدار تحویل می گیرد.به تلافی به دنبال پراید راه می افتد بلکه آنها را بخاطر توهین گوشمالی اساسی دهد. پس از طی مسافتی راه بر سرنشینان نحیف پراید بسته و با همه یال و کوپالش ازماشین پیاده می شود. جوانک هم از پراید پیاده می شود اما یال و کوپال مرد آهنین را که می بیند سست می شود. خود را همانندی گنجشکی ضعیف در چنگ عقاب تصور می کند. قهرمان بی محابا با مشت بر سر و روی  پسرک می کوبد تا خشم خود را از گستاخی وی تسکین بخشد اما زمانی به خود می آید که تیزی قمه ای را بر گلوی خود حس می کند و پایان ماجرا. قهرمان حالا در سینه خاک خوابیده و سه نوجوان در کنج زندان به انتظار زمان می گذرانند.

          این ماجرا با نگاهی روانکاوانه معنای دیگر می یابد.  ابتدا باید دنیای وهمی قهرمان را آنالیز کنیم تا بتوانیم رفتار منجر به مرگش را بهتر بفهمیم. سازمان وهمی قهرمان آکنده از اوهام خودبزرگ بینی و نگاه مافوق پندارانه به خویش بوده است. او که عنوان قویترین مرد ایران را یدک می کشیده در آهنین بودن خود هیچگاه شکی به مخیله اش راه نمی داده است. اولین ماجرایی در زندگیش که  به نحوی وی را به سوی این وهم کشاند در آخر مرگ وی را هم رقم زده است. به سخنی دیگر از زمانی که پی به تفاوت خود با دیگران برد و سر و گردنی خود را از اطرافیان بالاتر دید  ناقوس مرگ وی شروع به نواختن کرد. چنین رویدادی وی را در قالبی از ساختار وهمی افزاینده و پیشرونده قرار داد تا به همان نسبت از واقعیت فاصله گیرد. به مرور با تشویقها و تاییدها و نگاهها و سخنان دیگران بر قدرت این چهارچوب وهمی و خودشیفتگی و خود بزرگ پنداری اضافه گردید و کنترل و هدایت رفتاری وی توسط جریان قدرتمند وهمی ناخودآگاه صورت می گرفت. چنین پدیده ای را در افراد صاحب مقام  و ثروت و یا اقتدار به خوبی می بینیم. رفتارهای آنها قبل و بعد از فربه شدن وهمی ناشی از تغییر شرایط تفاوت اساسی با هم پیدا می کند. به عبارت دیگر سازمان وهمی آدمیان تحت تاثیر اوضاع بیرونی به سرعت تغییر ماهیت داده و از شکلی ضعیف و یا ناموثر تبدیل به هیولایی با قدرت بیش از اندازه گردیده و واقعیت به همان نسبت پس زده شده و تضعیف می شود. در چنین موقعیتی رفتارهای فرد وهم زده تابعی از نیازهای وهمی او شده و تمامی تلاشهای وهمی به شکل رفتارهای گوناگون با هدف ارضا و تسکین و تشفی خواسته های وهمی و رنج آوری می گردد که در دوره ای از بقا بشر اولیه برای ماندگاری و حیات وی ضرورتی تام و مهم داشته اند. ذکر این نکته ضروری است که اوهام ریشه در میراث مشترک انسان و حیوانات دارد که در انسان با بخشهای اولیه تفکر آمیخته شده و به هنگام شرایط خاص نقش کنترل و فرماندهی ارگانیسم را به عهده می گیرد و البته هدف از کارکرد وهمی واپس روی به حداقل شرایط زنده ماندن بر روی کره زمین می باشد.
          به هر حال قهرمان ما به دلیل جریحه دار شدن نارسیسیسم یا خود شیفتگی اش توسط نوجوانان پراید سوار با خشمی وهمی و مهار نا پذیر کنترل رفتارش را از واقعیت دور ساخته و با استفاده از جریان وهمی حمله را آغاز می سازد که در آخر بر سر این لجبازی وهمی جان خویش را فنا می سازد. جوانک قمه کش نیز برای جبران احساس حقارت ناشی از کوچکی جثه در برابر قهرمان آهنین به رفتاری جبرانی دست می زند. قمه ابزاری است که به صاحبش  احساس قدرت بیش از اندازه می دهد و وی را در قالبی وهمی دارای اعتماد به نفسی وهمی و غیر واقعی می سازد. بدن ضعیف با ابزار قتاله توانا می شود و در خود احساسات دردناک و ناخوشایند ضعف و فتور و ناتوانی را پنهان می سازد. در این حادثه دو فرد که بصورت کامل اختیار خود را به دست اوهام خود داده بودند نبردی وهمی را رقم می زنند که نهایت آن نابودی هردو است. یکی در صحنه حادثه جان می سپارد و آن دیگر به طناب دار بوسه خواهد زد.