دکتر محمد رضا ابراهیمی
متخصص روانشناس، رواندرمان، روانکاو
www.feel2.blogsky.com
تلگرام:drebrahime@
در ادبیات روانکاوانه هنگامی که از تمایل به برقراری رابطه جنسی با کودکان صحبت به میان می آید به عنوان یک آسیب جدی از آن نام برده می شود. در سبب شناسی آن به ناتوانی فرد در ارضای میل جنسی در قالب عادی آن و پناه بردن به کودکان و جایگزین ساختن آنان به جای افراد بالغ اشاره می شود که ریشه در عوامل زیر دارد :
1- احساس حقارت شدید در رویارویی با جنس مخالف : افراد پدوفیلیک یا بچه باز نوعی گرایش اجتنابی از مواجهه و رو در رویی جنسی با بالغان همجنس یا غیر همجنس دارند. این احساس به روابط اولیه فرد با والدین و بخصوص والد غیر همجنس ارتباط دارد. مردان پدوفیلیک دارای مادرانی بوده اند که به با رفتار خود احساس ترس و شرم را از زنانگی و عناصر زنانه در ذهن فرزند خود پرورانده اند. پدران این افرادی نیز اکثرا" ناتوانی خود را در قالب سختگیریهای افراطی و غیر منطقی و ایراد گیریهای دائمی پنهان می سا خته اند که در نهایت به ایجاد و افزایش احساس ناتوانی و حقارت و بخصوص در رابطه با جنس مخالف انجامیده است . آنها ناخواسته با ایجاد اوهام ناخودآگاه شرم و ترس از زنان و اندام تناسلی آنان در ذهن پسرانشان بتدریج هسته های قدرتمندی از جریانات هدایت کننده و شکل دهنده گرایشات جنسی انحرافی به سمت کودکان را تثبیت ساخته که در بزرگسالی به شکل آسیب جدی نمایان می گردد.
2- نیاز به ارضای اوهام مربوط به احساس حودشیفتگی بدون مقاومت : خوشیفتگی را شاید شایعترین علامت بیمارگونه در پدوفیلیکها دانست. در بررسیهای زیادی که در خصوص ارتباط بین خودشیفتگی و تمایلات پدوفیلیک در این افراد داشته ام دلایل بسیار قوی از قدرتمند بودن آن یافته ام که می تواند به عنوان یک یافته جدید در ادبیات روانکاوانه از آن صحبت به میان آورد. اصطلاح " ارضای نیاز خودشیفتگی بدون مقاومت " را برای اولین بار در خصوص این افراد بکار می گیرم. پدوفیلیکها ناتوان از مقابله برای ارضای خودشیفتگی خود با افراد بالغ به ناچار قربانیان کم سن و سال را انتخاب می کنند که چندان مقاومتی در برابر این میل ناخودآگاه و قوی آنها از خود نشان نمی دهند.
3- تجربیات جنسی دردناک اولیه در دوران خردسالی و اوایل نوجوانی وجود دارد: این واقعیت که اکثر پدوفیلیکها سابقه تجاوز و تعرض در کودکی را داشته اند در شرح حال آنها در طول جلسات رواندرمانی به وضوح آشکار است. گرایشات انحرافی آنان در بزرگسالی می تواند همانند سازی با هویت آسیب دیده کودکی آنها باشد. " همانند سازی با خویشتن آسیب دیده " اصطلاحی است که به عنوان یک نوآوری می توانیم در سبب شناسی پدوفیلی از آن یاد کنیم.
4- پدوفیلیکها و وسواس نسبت به توانایی جنسی : رفتار جنسی انحرافی پدوفیلی در اصل وسواس و دوگانگی و تردید نسبت به توانمندی ارضای جنسی در برابر بالغان است. این وسواس بصورت مکرر در رابطه با قربانیان آنان یعنی کودکان تکرار می شود. رفتارهای جنسی افراد پدوفیلیک با کودکان به شکل وسواسگونه و با قربانیان متعدد در فواصل زمانی خاص تکرار می گردد . این تکرار فرافکنی اوهام وسواسگونه فرد بر کودکان می باشد.
با توجه به این عوامل و با نگاهی به بررسیهای منطقه ای و پژوهشهای جهانی نوعی گرایشات پدوفیلیک خاص در خاورمیانه و بخصوص کشورهای عربی و ایران می بینیم که با بافت فرهنگی و چهارچوبهای ارزشی و اعتقادی مردمان این ناحیه از جهان امتزاج یافته و شکلی گاه رسمی به خود گرفته است. ازدواج با دختران نابالغ یه عنوان اصلی ترین نمود پدوفیلی به شکل رسمی و قانونی آن هنجاری پذیرفته شده است که باعث مشکلات عدیده در این جوامع شده است.
ترور از دیدگاه روانکاوی تعریفی متمایز دارد : رفتاری است که نابودی دیگری را شرط بقای تروریست می سازد. عملی است که در دو سطح همزمان وهمی و واقعی به قصد نابود سازی هدف مشخصی بوقوع می پیوندد تا تضمینی باشد بر بقای یک ایده یا فکر یا ساختار. وهمی است از آن لحاظ که چهارچوبهای هیجانی و هسته های برانگیزاننده ناخودآگاهی درآن موثر است و واقعی است از آن جنبه که برنامه هدفمند دارد و در راستای ستیابی به نتیجه ای معین عمل می نماید. ترور یکی از دست اندرکاران پروژه اتمی ایران در هفته اخیر فرصتی فراهم آورد تا پدیده ترور را از زاویه روانکاوانه مورد بررسی قرار دهیم. این پدیده در قالب سه بخش تقسیم می گردد. اول آمر اصلی دوم هدف ترور یا قربانی و سوم عامل یا عاملین اجرا . رفتار هر کدام از این بخشها را در دو قالب وهمی و واقعی می توانیم به شکل زیر مورد تفسیر قرار دهیم :
احمد رضایی فرزند محسن رضایی در دبی خودکشی کرد. هر چند هنوز بطور کامل چند و چون مرگ وی مشخص نشده است اما تشخیص مرگ وی به عنوان خودکشی چندان بی ربط نمی باشد. منابع قانونی امارات نیز مرگ وی را خودکشی اعلام نموده اند. این اتفاق بهانه ای شد تا به احوال بخشی از افراد این جامعه که عنوان آقا زادگی را یدک می کشند بپردازیم و پرده از رنجی که از دگرگونگی اوضاع زندگیشان می کشند سخن به میان آوریم. ناهمسویی جریان زندگی آقازاده ها با همسن و سالهای غیر آقا زاده و عادیشان و زندگی آنها در اکواریومی بنام خانواده و قید و بندهای بیش از حدی که بر دست و پایشان نهاده می شود و در نتیجه تافته ای جدا بافته تلقی می گردند . فضای متعارض زندگی آنان با جریان عادی زندگی مردم کوچه و خیابان باعث ایجاد سازمانی وهمی و نا همخوان با واقعیت می گردد که تحت عنوان گسست روانی و رفتاری با محیط از آن نام می بریم. این گسست موجب ایجاد واکنشهایی در چهارچوب عواطف و احساسات فرد گردیده و در نهایت وی را به انزوای کامل و افسردگی و اقدامات نامتعارف و بیمارگونه سوق می دهد. در جامعه ایرانی ما در قالب آقا زادگی و آقا زادگان با طبقه ای نو ظهور به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مواجه می شویم که با سایر طبقات اجتماعی تفاوتهای اساسی و بنیادین دارند. این افراد به دلیل برخورداری از رانت قدرت پدران خود و دسترسی بیحد به امکانات زندگی و رفاه مطلق در شرایطی قرار می گیرند که از جهاتی می تواند بشدت آسیب زننده و نامتعارف تلقی گردد. با توجه به تجربه کاری خود به عنوان یک روانشناس در این زمینه عمده این شرایط را به شرح زیر ارائه می نمایم:
۱- به دلیل مشغله والدین فضای ارتباطی اعضای خانواده با ترکیبی از دخالتهای شغلی و کارکردهای عادی درون خانواده روبرو می شویم. کودکان این خانواده ها مجبورند از همان اوان خردسالی درگیر مسائلی شوند که چندان ضرورتی بدان ندارند و در عوض فرآیندهای طبیعی و عادی حاصل از ارتباطات عاطفی و هیجانی آنان دستخوش آسیب و بی توجهی قرار می گیرد.
۲- حساسیت شغلی والدین به خودی خود موجب کنترلهای افراطی بر روابط کودکان این خانواده ها با دیگران و بخصوص کودکان خانواده های عادی می گردد. با توجه به اینکه تعامل با همسن و سالها نقش مهمی در شکل گیری شخصیتی کودکان ایفا می نماید آقا زاده ها محرومیتهای جدی در این زمینه را تجربه می کنند که می تواند زمینه ساز ناتوانی های بعدی و شکل گیری ساختار روانی افسرده ساز در آنان گردد.
۳- به دلیل فاصله عاطفی و هیجانی والدین از فرزندان به علت مشغله زیاد فرزندان خانواده با انباشتگی نیازهای روانی در سازمان ذهنی خود روبرو می شوند. در طی سالیان متمادی این نیازها قابلیت ارضا و تخلیه و تسکین نمی یابند و در نهایت به شکل احساس ناکامی شدید بیرون ریخته شده و قابلیت ابتلا به افسردگی را در آقا زاده ها افزایش می دهد.
۴- در جلسات روان درمانی آقا زاده ها به خوبی می توان خشم ناشی از تابعیت همراه با تحمیل از والدین صاحب مقام را در قالب میل به تخریب و انهدام تصویر وهمی والدین در جریان برون ریزی وهمی در فرآیند تداعی آزاد مشاهده کرد. آنها می خواهند خود را از هر چیزی که به اطاعت وادارشان سازد برهانند و زنجیرهای اسارت طلایی که بر دست و پایشان سنگینی می کند را بدرانند و جامهای زهر مرصع خود را در زیر پا لگد کوب سازند.
۵- روابط درون خانوادگی آقا زاده ها همچون روابط والدین از مراکز قدرت از همان دوران ابتدای کودکی به شکل اطاعت محض شکل می گیرد. همه چیز در حول و حوش مسئولیت و اطاعت و فقدان پرسش و سئوال شکل گرفته و خواست و اراده فرزندان چندان اهمیتی ندارد. عاقبت این جریان به ناکامی و نتیجه حتمی آن یعنی افسردگی ختم می گردد.
۶- به دلیل فاصله روانی و رفتاری آقازاده ها از جامعه عادی و کنترل افراطی یک بعدی توسط والدین و تلاش در جهت مطیع ساختن آنان بتدریج ساختار وهمی آنان با رگه هایی از خود مرکز بینی و خود محوری و خود شیفتگی بیمارگونه شکل می گیرد. گاه این تشکیلات وهمی با ترکیب و تداخل با رانت بی انتهای قدرت که توسط والدین در اختیار فرزندان گذاشته می شود می تواند به ناهنجاریها و ناسازگاریهای جدی روانی منجر گردد. یکی از دلایل شیوع رفتارهای ضد اجتماعی در آقا زاده ها می تواند از چنین روندی برخوردار باشد.