خاطرات  یک  دکتر  روانشناس

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو
خاطرات  یک  دکتر  روانشناس

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو

ترامپ و معمای آینده هراسی امریکائیان : رمزگشایی روانکاوانه انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری امریکا



نوشته دکتر محمد رضا ابراهیمی

متخصص روانشناس - رواندرمان - روانکاو


www.feel2.blogsky.com

drebrahime@  تلگرام



در کمال تعجب جهانیان دونالد ترامپ به ریاست جمهوری امریکا رسید و انتخاب وی دوران جدیدی را در تاریخ امریکا آغاز ساخته است که گمانه زنیهای بسیاری را در نزد افکار عمومی و صاحب نظران باعث شده اکه در جملگی آنها قطعیت اندکی به چشم می خورد و آینده جهان و امریکا را در هاله ای از ابهام و سردرگمی قرار داده است. 

اگر جامعه امریکا را به مثابه یک موجود زنده در نظر بگیریم پناه بردن نیمی از آنها به تفکر ترامپ می تواند از یک رویداد پنهان در ساختارهای چند لایه ناخودآگاهی این ارگانیسم دارای حیات ریشه داشته باشد که تنها با حرکت درمسیر آن لایه ها و نورافکندن بر تاریکیهای پوشیده و نامحسوس دنیای متراکم و ناآشکار هسته های وهمی آنها در قالب رفتارهای متساعده این کالبد اجتماعی که از قضا اقتصاد اول دنیا نیز محسوب می گردد پی به رازهای سر به مهر آن برد.

برای رسیدن به این هدف با تکیه بر دانش تحلیل اوهام و با طرح سوالاتی و آنگاه با پاسخ دادن به این سوالات به تشریح ابعاد و چهارچوبهای این انتخاب و آنگاه به پیش بینی اوضاع آتی این کشور خواهیم پرداخت :


الف - آیا ساختار روانشناختی امریکائیان با انرژی حاصل از اوهام متعارض مورد حمله قرار گرفته است؟


ب - آیا جامعه امریکا به مرحله ای از اشباع وهمی رسیده که از درون در حال از هم گسستگی است؟


ج - آیا با مفهومی از واپسروی اجتماعی روانی در ساختار ذهنی امریکائیان روبرو شده ایم؟


د - اوهام دلهره زای امریکائیان در جهان معاصر شامل چه عناصری می باشد؟

 

ه - آیا انتخاب ترامپ نوعی تقابل وهمی با جهانیان است؟


و - ارضای وهمی امریکائیان با کدام بخش از صفات سامانه ناخودآگاهی ترامپ تحقق یافته است؟


ز - با حاکمیت تفکر ترامپ آیا ساختار وهمی جهانیان به بازسازی و تولید اوهام همسان یا مغایر خواهد پرداخت؟


ک - دانش تحلیل اوهام بر اساس این پیش فرض ها چه تبیینی از اوضاع آتی جهان خواهد داشت؟





_________________________________________________________________



الف - آیا انتخاب دونالد ترامپ نشاندهنده حمله به ساختار روانشناختی امریکائیان با انرزی حاصل از نبرد اوهام متعارض آنها است ؟


هر کدام از کاندیداها نمادی از سازمان ذهنی روانی امریکائیان را درشعارهای خود به مردم انتقال می دادند. هیلاری کلینتوی به دلیل جنسیت مونث در نقشی مادری دلسوز به تحریک احساسات اکثریت رای دهنده های جوان در بیشتر ایالت ها پرداخت وبه عنوان کاندیدای برتر اکثریت زیر بیست و پنج ساله ها معرفی شد و در مقابل دونالد ترامپ در نقش وهمی و ناخودآگاه پدری توانمند و قوی توانست آرای بخش عمده ای میانسالان و کهنسالان که با ثروت و مکنت و اعتماد به نفس بالای وی همانند سازی کرده و همچنین  افرادی که با وهم جاه طلبی امریکایی درگیر بودند را به خود اختصاص دهد. 

این دو جریان وهمی شاید برای اولین باردر طول تاریخ امریکا باشد که با قدرتی مساوی در مقابل هم قرار گرفتند و در رقابتی بسیار نزدیک اوضاع درون یک خانواده به گستردگی امریکا را دچار هرج و مرج و آشوب نموده و صد البته که سرانجام این نبرد چندان به مذاق امریکائیان و جهانیان چندان خوشایند نخواهد بود چرا که پایه های خانه به لرزشی سخت دچار شده است. 

نبرد بین پدرو مادر وهمی امریکا یعنی ترامپ و کلینتون تعارضات اودیپال امریکائیان را بشدت تحریک نموده است و نمود آن در قالب اوهام متعارض و مقابله گر با یکدیگر به شکل رفتارهایی خصمانه و شکاکانه و همراه با اضطراب  شدید جنبه رفتاری به خود گرفته و بازنمایی آن را در جامعه امریکا و سپس با باز تولید اوهام خاص در کشورهای دیگر در سطح جهانی شاهد خواهیم بود.

اگر از سوی دیگر به کیفیت و محتوای رفتارهای دو کاندیدا نظر بیفکنیم هیلاری در قالب مادری مهربان فرزندان خود را از همه نژادها  طبقات اجتماعی به سوی خود می خواند و دست نوازش بر سر آنها می کشید و با زبان آشنای اوباما با مردم سخن می گفت و خاصیت طبع زنانگی طبیعی وهمی وی نیز به سان پناهگاهی زخم خوردگان جامعه کاپیتالیسم امریکایی را در کنار وی قرار می داد وحمایت بی چون و چرای اوباما نیز نه با هدف حزبی که با رنگ و بوی احساسی و عاطفی و همچنین الفاظی با محتوای انتقال تعهدات ناتمام مانده وی نوعی تعهد در رای دادن به کلینتون در هواداران وی ایجاد می کرد که می توانست به تحریک هسته های وهمی ای بپردازد که بار بسیار قدرتمندی از میل و آرزوی تسکین و آرامش را درخود به همراه داشتند. 

اما آنچه در اردوگاه ترامپ می گذشت داستان متفاوتی را حکایت می کرد. جامعه سفید پوست و بزرگسال امریکایی که هشت سال اوباما را تحمل کرده بودند و بیشترین تهدید را از افکار و رفتار وی به عنوان اولین رییس جمهور سیاه پوست امریکا برای کیان جاه طلبی جویانه خود دریافت کرده بودند وبتدریج در این هشت ساله به دسته بندی مبتنی بر فاصله و دوری از آرمانهای وی پرداخته بودند به دنبال پدری توانا و پر خروش و شجاع و نترس می گشتند تا از زبان وی خشم خود را بیرون افکنند و درد فرو مانده خود را فریاد زنند و بی هیچ واهمه ای مرز خود را با سایرینی که از دید آنها امریکایی اصیل محسوب نمی شدند مشخص ساخته و عظمت وهمی و کنار زده شده خود را مجددا" باز یابند و در عرصه قدرت اهمیت از دست رفته خود را به چنگ آورند. 

با چنین تبیینی از انتخابات امریکا با جریان قدرتمندی از تعارضات در درون ساخت قدرت روبرو خواهیم شد که ریشه در شرایط روانی و عاطفی هر امریکایی دارد و بنا بر این می تواند به تولید انرژی برانگیزاننده بسیار مخرب و ویرانگری بیانجامد که در قالب بحرانهای غیر قابل کنترل و مهار در سطوح مختلف کارکرد حیاتی امریکائیان بروز یافته و با فرافکنی این انرژی در سطح جهانی برای کاهش اثرات مخرب آن بر امریکا به بحرانهای بین المللی گسترده منجر شود.



ب - آیا جامعه امریکا به مرحله ای از اشباع وهمی رسیده که از درون در حال از هم گسستکی است؟


منظور از اشباع وهمی نیروی مساوی هسته های اصلی و قدرتمندی است که با عملکرد متشابه و یکسان به خنثی سازی یکدیگر پرداخته و قدرت بازسازی و بازتولید اوهام و به تبع آن رفتارهای مربوطه دستخوش نقصان و کاستی می گردد. انتخابات امریکا نمودهایی از این اشباع وهمی را در جریان تبلیغات کاندیداها بازنمایی ساخت که در نوع خود جالب و بی نظیر بود. حمله مستقیم هر دو کاندیدا به شاخصه های فردی و شخصیتی و خصوصی که قابلیت اثبات آن در واقعیت دشوار می باشد نشانگر نبرد فرار از واقعیت و در عین حال ناتوانی در به نقد کشیدن یکدیگر به عنوان دو رقیب بود. آنها بیرحمانه در انظار صدها میلیون نفر در سراسر جهان با رذیلانه ترین شیوه ها که مطلقا" با چهارچوبهای پراگماتیسم غربی همخوانی نداشت به سمت یکدیگر هجوم آوردند و بکارگیری شیوه های پوپولیستی از سوی هر دو در این هنگامه خبر از تهی بودن دست آنان از نگاهی عالمانه و عمیق و مبتنی بر تاثیر ناپذیری از اوهام می داد. 

از دیگر سو خستگی نیمی از امریکائیان از هشت سال تسلط مشی و مرام اوباما و ارائه تصویری که چندان با سازمان وهمی آنان که با جاه طلبی مفرط و آرزوی تسلط و کنترل و در اختیار داشتن قدرت بیحد و بعبارت دیگر همان تصویر پدر مقتدر و با کفایت و مسلط مزید بر علت گردید که در مقابله با نیمی دیگر که اکثریت زیر بیست و پنج ساله ها و ناآمریکایی تبارها را شامل می شد که وجود تفکرترامپ را مغایر آرامش و آسایش و آتیه راحت خود می پنداشتند به نوعی در ایجاد این بن بست و اشباع نقش عمده ای داشته است. 

به هنگام اشباع وهمی ارگانیسم به حالتی از سکون می رسد که در جریان آن تنها راه بقا مورد حمله قرار دادن سایر جریاناتی است که به نحوی در ایجاد آن ارگانیسم نقش اصلی را در گذشته ایفا نموده اند. با تضعیف و یا حذف آنان بتدریج اوهام مسلط دایره گستردگی خود بر دامنه های اطراف ادامه می دهد و این روند تخریبی تا حذف خود ادامه می یابد. نمونه تاریخی چنین فرآیندی را در فضای مسلط هیتلر در جنگ جهانی دوم توسط هیتلر شاهد بودیم که در نهایت با نابود سازی همه جریانات و کشورهای متخاصم آلمان را به کشوری شخم زده تبدیل نمود و یا اشباع وهمی ایجاد شده در حکومت صدام حسین که درنهایت به نابودی وی و عراق انجامید . در این موارد ساختار حکومتی به دلیل ناتوانی در بکارگیری و تولید اوهام جدید در چرخه رفتاری خود گرفتار می گردید و با گذشت زمان به مرحله غیر قابل بازگشت می رسید . 


ج - آیا با مفهومی از واپسروی اجتماعی روانی در ساختارذهنی رفتاری امریکائیان روبرو شده ایم؟


منظور از واپسروی یا رگرشن نوعی مکانیسم دفاعی ابتدایی و شایع است که فرد به هنگام مواجهه با موقعیتهای دلهره زا و غیر قابل تحمل از لحاظ بار استرس و تنش به سالیان اولیه زندگی خود رجوع کرده و نوعی قالب رفتاری و روانی گذشته را جایگزین وضعیت دردناک و رنجزای فعلی می نماید. 

با چنین تعریفی در صورتیکه انتخاب ترامپ را به ریاست جمهوری واجد نوعی واکنش دفاعی واپسروی در جامعه امریکایی تلقی نماییم پس باید به دنبال شرایط دلهره زایی باشیم که حداقل نیمی از امریکائیان را با خود درگیر نموده است. برای چنین بررسی چنین احتمالی باید به تاریخ امریکا مراجعه کرد و حیات گذشته این مردمان را برای کاوش در فرآیندهای وهمی روانی آنها که به ایجاد هسته های اضطرابی و رنجزای مستتر در ناخودآگاه جمعی آنان منجر گردیده است مرور نماییم. پیشینه مهاجرت و خانه بدوشی و جنگهای طولانی مدت با ساکنان اولیه این سرزمین و نبردهای داخلی و تعارضات بین نژادی داستان همیشگی این سرزمین بوده است. تاثیرگذاری این سابقه پرتنش  و ناملایم بر دنیای ناخودآگاهی آنان با ایجاد هسته های وهمی متراکم و متعددی انجامیده که بارزترین نمود آن در جنگ تبلیغاتی دوگانه ترامپ و کلینتون بازسازی گردید. 

با نگاهی به کارنامه هشت ساله اوباما که نیمی از امریکائیان را با خود همراه کرده بود نوعی تقابل دفاعی در مقابل نیمه دیگر که شیوه هجومی را برای قرنها در رزومه خود داشتند وجود داشت. اوباما محصول غلبه خردجمعی امریکائیانی بود که برای اولین بار با یکدستی بی نظیری آمال و آرزوهای فروخفته خود را در گفته ها و اعمال و خواسته های اوباما جستجو می کردند و چنین یکدستی و اتحادی موجی از وحشت و ترس و اضطراب بر نیمی دیگر از جامعه امریکایی مستولی کرد و به ناگزیر فرصتی به آن داد تا از هم گسستگی قبلی در صفوف خود را بازسازی نموده و با پیشتازی ترامپ بر گرد او حلقه زده و قیامی سهمگین بر علیه بیگانگان که شامل همه طرفداران کلینتون می گردیدند را طراحی و اجرا کنند و در انتخاباتی که در اصل نوعی انقلاب طبقاتی یا اجتماعی به حساب می آمد قدرت بلامنازع را در چنگ خود گرفته و فاز جدیدی از کشمکشهای گسترده و در عین حال ریشه دار را آغاز نمایند.

اکنون می توانیم به جرات مدعی شویم که در انتخابات امریکا به دلیل آزاد شدن نیروهای خفته و نهفته ای که بار صدها سال تقابل اجتماعی بین نیروهای متعدد و قدرتمند متعارض را با خود همراه دارد نیروهای منکوب شده و بازنده که البته از قدرت کافی نیز در بدنه اجتماعی برخوردار می باشند ساختار روانی اجتماعی به ناچار با پناه بردن به مکانیسم دفاعی رگرشن یا واپسروی به مراحل ابتدایی تشکیل جامعه امریکا خواهد بود و بر اساس چنین رویدادی شاهد بحرانها و هرج و مرج و از هم گسستگی در ارکان سیاسی اجتماعی و فرهنگی این کشور خواهیم بود. کابوس اوباما را در گفته های فعلی وی در خصوص ترامپ در طول دوران تبلیغات انتخاباتی نشاندهنده نگرانی او از اوضاع آتی امریکا شاهد بودیم.


د - اوهام دلهره زای امریکائیان در جهان معاصر شامل چه عناصری می باشد؟


اوضاع یدک کشیدن نام ابرقدرتی به قدر کفایت با مصیبت همراه است که نامی فراتر از دلهره به آن بدهیم. جامعه امریکا را می توانیم از لحاظ تاریخی با دوران یونان باستان مقایسه نماییم. انشقاق امریکائیان به دو جریان متعارض کلینتون و ترامپ که از وزن مساوی در عرصه تاثیر گذاری نیز برخوردار بودند شبیه دوگانه حاکمان یونان و طبقه اشراف و در مقابل بردگان بودند که از لحاظ تعداد اکثریت اما از لحاظ قدرت در ضعف قرار داشتند. ترامپ نماینده طبقه ای است که در آرزوی تفوق و برتری نه تنها بر جهان که هدف دموکراسی امریکایی است بلکه در درون ساختار اجتماعی و اقتصادی نیز چنین تمایلی را با قدرت نشان می دهد و اکنون که از لحاظ سیاسی به این هدف دست یافته اند دوران دست درازی کردن به سایر حیطه ها نیز آغاز خواهد شد و این نه تنها پیروزهای این منازعه را به دلهره افزایش و حفظ قدرت وا خواهد داشت بلکه بیشتر از آن در طبقه مخالف به زلزله و ولوله ای شدیدتر می انجامد که بدون شک به مرور به عمیقتر شدن دامنه این تعارضات می انجامد.

امریکائیان برای سالیان متمادی بخصوص بعد از جنگ جهانی دوم سعی نمودند که پیشتازی خود را در تسلط بر جهان حفظ نمایند و رقیب قدرتمند آنها یعنی شوروی  به اجزای تشکیل دهنده اولیه خود تجزیه گردید. در دوره هشت ساله حاکمیت دموکراتها به دلیل ماهیت ذاتی کارکردی آنها یعنی نگاه به درون از این قدرت بشدت کاسته گردید و فاصله گیری اوباما در شعارهای مرسوم و نگاه ایده آلیستیک وی به قدرت و تلاش  وی در جهت قدم برداشتن در محوری مغایر با اصول پیشینیان به یکباره از هیمنه واعتبار امریکا کاست و همزمان با دیگر تحولات جهانی و سر برداشتن رقبای قدیمی و اشغال راحت شبه جزیره کریمه توسط روسیه و نگاه فرامرزی چین و اروپایی که بیشتر از گذشته ناتوانی خود را حتی در یکپارچگی شکننده با یکدیگر نشان داد به دلهره امریکائیان برای نگریستن به آینده افزود و چنین شد که ترامپ با وعده احیای گذشته بپا به عرصه و میدان نهاد و وظیفه دشواری را برعهده گرفت که از همان ابتدا می توان پیش بینی نمود که وی خود مشکلی خواهد شد که بر مشکلات امریکا می افزاید.










ادامه دارد ...............................




روانکاوی اجتماعی ایرانیان : بحران ایستایی در دوران گذار

   



  نوشته :   دکتر محمد رضا ابراهیمی

متخصص روانشناس ، رواندرمان ، روانکاو


www.feel2.blogsky.com

drebrahime@تلگرام



مقدمه :

جامعه ایرانی در زمانه فعلی با پدیده نوینی روبرو شده است که عنوان  " ایستایی در دوران گذار " را برای آن انتخاب نموده ام. این مقاله با رویکردی نوین به بررسی شرایطی می پردازد که می تواند چشم انداز یک بحران وسیع در سطوح مختلف سیاسی و فرهنگی و اقتصادی رقم زند که در نوع خود چندان برای تحلیلگران نوید بخش و امید آفرین نمی باشد.جامعه ای که بر اساس تحلیلهای روانکاوی اجتماعی  مبتنی بر فن تحلیل اوهام در دنیایی که در حال گذار از پست مدرنیته است هنوز در سنت غوطه ور است و بخشهایی از مدرنیته را تجربه نموده اما قادر به گذر از این مرحله نمی باشد و همانند جنینی که نه ماه دوران ماندن در رحم را طی کرده است اما زایمانی صورت نگرفته و جنین به عوارضی ناخوشایند و مهلک در حال دچار شدن است و اگر چنین روندی به همین منوال طی شود در زمانه ای چنین پرآشوب در جهان معاصر شرایط غیر قابل پیش بینی و دهشتناکی را می توان در مقابل متصور شد. در این مقاله نمودها و علل و عوامل و فرآیندهای ایستایی را مورد تحلیل و تفسیر و تبیین قرار گرفته است  و امید اینکه جرقه ای در اذهان جویا و پویا را باعث شود.




         


          بعنوان روانشناسی که بیش از دو دهه در ساختارهای رفتاری و چهارچوبهای ذهنی و وهمی  ایرانیان به مطالعه و پژوهش اشتغال داشته ام بر آن شدم که با تکیه بر فن تحلیل اوهام و استفاده از یافته های روانکاوی اجتماعی به تحلیل چند خصیصه شایع در زمینه سازوکارهای نیمرخ روانی اجتماعی آنان پرداخته و سپس بر اساس آموزه ها و توانمندیهایی که دانش تحلیل اوهام در اختیارم می گذارد به نتیجه گیری و آینده نگری و تبیین اوضاع آتی شرایط بقای این جامعه در فضای ملتهب دنیای کنونی  اشاره ای داشته باشم.

          در ابتدا از دیدگاه تحلیل اوهام شرایط وهمی جامعه ایران را در چند ویژگی به شرح زیر تیتر وار نوشته و آنگاه به تشریح آنها پرداخته و سپس  برآیند فعل و انفعالات و تحولات بعدی را به پیش بینی می پردازیم.


الف - در تبادلات و داد و ستدهای ارتباطی گوناگون بین کشورها سازمان وهمی ایرانیان به شکلی عجیب انفعالی و توقف پذیر و ناپویا است.

ب -  در فرآیندهای بیرون پندارانه و نگاه به خارج از مرزها غلبه با تردید و شک و بدگمانی است.

ج - توقف و ایستایی در روابط بین المللی با تسلط اوهام فرار به درون است.

د - ساختارهای قدرت با مکانیز چند لایه سازی اجتماعی جامعه را به سمت همگرایی وهمی غیرانتخابی سوق داده است.

ه - اجزای سازنده قدرت در ایران به دلیل فرآیندهای تعاملات وهمی ، تشویقهای بی رویه بالادستانه به انفعال کشانده شده است.

و - همزمانی اوهام کشاننده و محدود ساز در روابط درون اجتماعی به کارکرد تقابل آمیز  آنها انجامیده است.




الف - در تبادلات و داد و ستدهای ارتباطی گوناگون بین کشورها سازمان وهمی ارتباطی ایرانیان به شکلی عجیب انفعالی و توقف پذیر و ناپویا است.


          در توضیح این عبارت تشریح چند نکته ضرورت دارد. همانگونه که اعضای یک دهکده با یکدیگر در تعاملی همه جانبه می باشند کشورها نیز باید این تعامل را با یکدیگر تجربه نمایند. در کنار این مبادلات اتفاق دیگری نیز رخ می دهد و آن تبادلات روانی اجتماعی است که باعث ایجاد تعادل در سایر زمینه ها نیز می گردد. بعنوان مثال دو کشور متعامل با یکدیگر بتدریج هسته های رفتاری  با محتویات فرهنگی و زبان و آداب و رسوم و سنتهای خود را با یکدیگر مبادله کرده و بتدریج نوعی شباهت در کارکردهای وهمی آنان نیز ایجاد می شود که در درازمدت می  تواند به حذف مرزهای فیزیکی بین آنها بیانجامد آنگونه که در اروپای فعلی شاهد آن هستیم. در صورت توقف در این روند وضعیت وارونه خواهد شد. به دلیل فقدان شباهت هسته های وهمی رفتاری مرزهای فیزیکی  برافراشته شده و هر تعاملی  بین افراد بشدت کنترل گردیده و قوانین سخت گیرانه در خصوص حدود و شرایط آن وضع شده و هر روز بر دامنه فشار و کنترل افزوده می شود تا جاییکه تمام توان و رمق افراد آن کشور بتدریج تحلیل رفته و آنگاه شرایط برای سقوط کامل فراهم می گردد آنگونه که در کره شمالی همه دنیا منتظر وقوع از هم پاشیدگی اساسی در تمامی ارکان حیاتی آن می باشند. در واقع آنچه که در کره شمالی می گذرد نه نگاه مبتنی بر کارکردهای واقع گرایانه بلکه موقعیت تجمیع اوهامی است که در طول سالیان گذشته اندک اندک به تولید گزاره هایی از تقابل با دنیا با هدف حفظ کاست قدرت متمرکز پرداخته اند که در نهایت به نقطه غیر قابل بازگشت فعلی انجامیده است و روند بعدی آن به دلیل توقف تسکین و ارضا ی شرایط در پیش رو به فروپاشی کامل  این کشورمنجر می گردد.

           اما نمود چنین تبادلاتی در ایران با دیگر کشورهای دنیا در حال حاضر به شکلی انفعالی و غیر پویا در مرحله توقف ثابت مانده است. مذاکرات هسته ای مدل بسیار عالی برای چنین تفسیری از شرایط در جا ماندگی می باشد. غرب در مذاکرات هسته ای فقط خواهان توقف عملیات هسته ای ایران بود و نه گشایشی همه جانبه در روابط و در درون هم به ظاهر چنین تمایلی دیده نمی شد. هر چند نیروهایی در هر دو بخش نقش پذیرش یا رد را بازی می کردند اما در نهایت مشخص گردید که استراحتی چند ساله مورد نیاز است تا بازیگران بتوانند خود را برای رودرویی نهایی در شرایط بهتر مهیا سازند. هر دو تیم بازی را به انتها نرساندند بلکه فقط در نیمه خودخواسته ای در انتظار شروع نیمه دیگر قرار دارند. این اوضاع به توقف در ساعت صفر تشبیه می شود  که به رکود و توقف در سایر بخشهای حیاتی منجر می شود. اقتصاد راکد و اوضاع اجتماعی ایستا و کش و قوسهای بی نتیجه در عرصه فرهنگی و  وزن کشی جریانات بی رمق سیاسی  همه به خلق اوهامی در درون این ساختار منجر می شود که بتدریج بر همه ارکان حیاتی سایه می افکند و آنگاه به شکل واکنشهای تخریبی و تقابلی بازآفریده شده و فاجعه ای را برای ملتی رقم خواهد  زد.


          ب - در فرآیندهای بیرون پندارانه و نگاه به خارج از مرزها غلبه با تردید و شک و بدگمانی است.

 

          نگاه بیگانه هراسی ایرانیان در گام جلوتر به حالتی از تردید و بدگمانی  انجامیده است که گاه به شکل سوظن بدبینانه ای نسبت به بیگانگان - یعنی همه کسانی که عناصر وهمی خطر را در ذهن آنها بازسازی می کنند - دامنه وسیعی از جهانیان را در بر گرفته است. واقعیات رفتاری بسیاری از عناصر قدرت نشان می دهد که در عین حال که پارادوکس رفتاری قوی نسبت به دیگر کشورها از خود نشان می دهند و آرزوی مرگ را بر آنان فرافکنی می نمایند در دنیای آمال ذهنی خود نهایت پیشرفت را کسب تابعیت همان کشورها دانسته و در انتقال پول و سرمایه خود در اقتصاد آن کشورها برای لحظه ای درنگ و تردید به خود راه نمی دهند. 

          چنین تعارضاتی به ناخودآگاه  جمعی و محتویات دنیای فراناخودآگاهی ایرانیان مرتبط می شود. آنان در طول تاریخ مکرر مورد حمله و تاخت و تاز قرار گرفته اند و هر بار ضمن اضمحلال به پایینترین درجات سقوط زخمهای بسیار مهلکی را تجربه نموده اند . این زخمه ها اثراتی بسیار عمیق در عمق سازمان روانی رفتاری جمعی آنها وارد کرده است که به تشکیل هسته های وهمی جمعی حجیمی انجامیده که در نهایت در دوره معاصر بویژه از مشروطه به این سو به رفتارهای مقابله ای و واکنشی در مقاطعی تبدیل شده است و در زمانه فعلی  به سردرگمی رفتاری ایستا و  بدون انگیزه در دوران گذار منجر گردیده که در طی آن تردیدهای وهمی در حد اعلای درجه خود رسیده است. اکنون  دامنه این سوظن به حدی است که هرگونه تحرک و رفتاری از سوی هر کشوری که به نحوی در خط قرمز بنیانهای هسته های وهمی کهنه قرار گیرد به سرعت مورد واکنش قرار می گیرد و با استخراج علایم خطرزای آن به واکنش فوری تبدیل می گردد. چنین شرایطی به ایستایی فرآیندهای روانی اجتماعی دامن زده و از سرعت تحولات به شدت می کاهد و نیک می دانیم که هر چه بر طول عمر این ایستایی افزوده شود به همان ترتیب فرصت عمل در آینده گرفته شده و نتیجه آن بسیار مهلک و فاجعه بار خواهد بود.

          از مثالهای بارز در دوره کنونی می توانیم به کشور سوریه اشاره داشته باشیم. در دوره زمامداری حافظ اسد وی با این استراتژی که علویان می توانند با نقش پر رنگ در قدرت به مهار سایر مذاهب و اقوام پرداخته و ثباتی نسبی ایجاد نمایند به اشتباه در ساختار ذهنی و وهمی غیر علویان هسته های وهمی قدرتمند تحقیر و تضعیف را تقویت نمود و با گذشت زمان و انتقال قدرت به بشار اسد این جریانات وهمی  تبدیل به رفتارهای معارضه و مقابله جویانه گردید و با جرقه ای موج قدرتمندی  را ایجاد نمودند که در سایه بهار عربی تقویت شده و آنگاه به وضعیت اسفبار فعلی ختم گردیده است. 


          چ- توقف و ایستایی در روابط بین المللی با تسلط اوهام فرار به درون است.


          منظور از اوهام فرار به درون اوهام همگرایانه ای است که با یکپارچگی اجزای با کیفیت مشابه خود در یک فرآیند رفتاری به حفظ وضعیت موجود و ایستایی بیشتر کمک می نماید. این جریان ارتباط مستقیمی با تاثیرات ناخودآگاهی رخدادهای تاریخی بیگانه هراسی آنها دارد. به زبان ساده تر در اشکال اولیه جانوران برای بقا به زندگی جمعی رو می آورند و به هنگامه خطر این همراهی به قدرت بیشتر آنان انجامیده و به حفظ آنان از خطرات و نابودی می انجامد. ریشه زیستی این رویداد با چهارچوبهای وهمی منشعب از آن به شکل هراس در موقعیتهایی که برای اوهام به شکل صدمه زننده تفسیر می گردد می تواند به شکل پرداخت جمعی یک هزینه در موقعیتهای گوناگون اجتماعی تکرار گردد. به عبارت دیگر همانگونه که در رفتار ایرانیان خانواده ها در پشت دیوارهای بلند محیط امنی برای خود فراهم می آورند در هنگامه های اضطراب و دلهره و ترس نیز به شکل تجمعات گسترده به یکدیگر پناه می آورند و به نوعی به تسکین خود می پردازند. چنین واکنشی در روابط بین الملل نیز در تعامل نقل و انتقال اوهام از مردم به صاحبان قدرت و از قدرتمداران به مردم با تعیین سیاستهایی که عوام از آن چندان مطلع نیستند و با دخالت دادن حاصل آن در تصمیمات مهم بین المللی که گاه به تخصص و تبحر دیپلماتیک نیاز داشتند به ضررهای هنگفتی می انجامید که حاصل آن رکود و انجماد بیشتر در تعامل با جهانیان بود. مهمترین نمونه به هشت سال سیاست خارجی دوران احمدی نژاد می توان اشاره داشت که در جریان آن وی بعنوان نمادی از ناخودآگاه غالب جمعی ایرانیان و ملغمه ای از محتویات ذهنی وهمی آنان با فرار به درون به تقویت اوهام سازمان یافته تقابلی با جهانیان می پرداخت و بجای میادین بین المللی تلاش می کرد در درون جامعه گریخته و با سپر ساختن آنها شرایط ایستایی در این دوران خطیر را تشدید نماید.


          د - ساختارهای قدرت با مکانیزم چند لایه سازی اجتماعی جامعه را به سمت همگرایی وهمی  غیرانتخابی  سوق داده است.


          جامعه ایرانی در ذات خود جامعه ای یکدست محسوب نمیگردد و تنوع قومی و زبان و فرهنگ از مشخصه های دیرین آن می باشد. چنین خصوصیات  به خودی خود در هر جامعه ای می تواند به تعارضات و درگیریهای وهمی گسترده و پبچیده ای از لحاظ نوع و کارکرد و کیفیت ابراز بیانجامد. یکی از مهمترین دلایل رسیدن این جامعه در حال حاضر به نقطه ایستایی ساختار اولیه تقسیم قدرت بر اساس نگاه ایدئولوژیک خاصی می باشد که البته تحلیل تفوق آن بحث مفصلی است که در این مقال نمی گنجد. هنگامیکه قدرت بر چهارچوبهای ارجحیت بخشی از جامعه بر بخشی دیگری با حاکمیت تفکری بر سایر تفکرها بنیان نهاده شود در این صورت نوعی واکنش دفاعی در دیگر بخشهای منکوب شده برمی انگیزاند که به مرور تبدیل به تعارضهای خودآگاه و ناخودآگاه در طیف کنار زده شده به بخش دارای قدرت می گردد. قدرتمندترین تقابل به رو در رویی مشروطه مشروعه با مشروطه خواهی در جنبش بیداری ایرانیان است که در نهایت به حاکمیت قاجار پایان داد اما این تقابل را برای دهها سال بعد از خود در بین بخشهای متعارض قدرت باقی گذاشت. 

          در چنین شرایطی اوهام متراکم بخشهای صاحب قدرت به سمت رفتار چند لایه سازی اجتماعی هدایت می شود. منظور از این عبارت برای مواجهه با تقابل بخشهای سرکوب شده و حفظ قدرت با شکستن اقتدار بخشهای اقلیت به اجزای کوچکتر قابلیت ابتکار عمل از آنان سلب شده و چنین بخشهای تضعیف شده ای به دلیل ماهیت ناتوان خود قادر به تاثیر گذاری بر بدنه اجتماع نمی باشند اما از هر فرصتی برای سابوتاژ و خرابکاری و مقاومت و تخریب استفاده می نمایند. در طی چند دهه گذشته در ایران این جریانات پیوسته حضور داشته اند و اوج آن را درتنشهای سیاسی سال هشتاد و هشت دیدیم که اکنون در قالبهای دیگری به عمل ادامه می دهند. نتیجه چنین چند لایه سازی ای می تواند به اضمحلال نیروهای توانمند اجتماعی انجامیده و پدیده مهاجرت را تسریع نموده و بتدریج در درون لایه های اصلی قدرت حاکمه نیزاین چند لایگی اتفاق افتاده و آنگاه به ایستایی و رکودی دهشتناک در تمامی بخشهای متشکله تسری یافته و عاقبتی سخت ناخوش را برای کشوری رقم زند. آنچه که در شوروی سابق و تحت عنوان گلاسنوست اتفاق افتاده بعنوان یکی از مثالهای تاریخی وقوع چنین چند لایه ای شدن قدرت اجتماعی قابل عنوان شدن می باشد.


          ه - اجزای سازنده قدرت در ایران به دلیل فرآیندهای تعاملات وهمی تشویقهای بی رویه بالادستانه به انفعال کشانده شده است.


         آنگاه که قدرت به عنوان ابزاری در جهت حفظ خود به شکلی مزمن و تکراری بکار گرفته شود بتدریج هم در استفاده کنندگان از آن بعنوان ابزار و هم کسانی که مورد کاربرد آن قرار می گیرند به نظامی از تشویق و تنبیه تبدیل می گردد که به موافقان و همراهان آن سود و به مقابله کنندگان و یا شراکت خواهان در آن تنبیه ارایه می کند. چنین جریانی به مرور به تکرار دور خاصی از رفتارها در فضای اجتماعی منجر شده و قالبی مشخص به کارکردهای گوناگون و تولیدات و واکنشهای مردمان می دهد. هر چه زمان بر چنین منوالی بگذرد اجزای مثبت قدرت میل بیشتری به تشویق پیدا نموده و براساس این تقویتها و تشویقهای بی پایان اوهام حق مداری وهمی همه جانبه را برای خود به شکلی فزون یابنده جستجو می نمایند و با ترکیب این حق با جریانات وهمی آسیب زننده به رفتارهایی پناه می برند که بر اساس آن ارضای نامحدود را برای خود رقم می زنند. از دیگر سو افرادی که اجزای مقابله کننده با قدرت به حساب می آیند نیز در سازمان وهمی خود با تشکیل سازمانهای مقابله ای فرم خاصی از سابوتاژ یا خرابکاری و منقی گرایی افراطی و پناه بردن به جریانات متقابل با جریان قدرت حاکم مخالفت خود را ابراز کرده و نتیجه غایی چنین تقابلی افزایش سطح ایستایی اجتماعی و حذف پویایی و یکنواختی در تمام سطوح اجزای تشکیل دهنده قدرت می گردد. هر دو گروه بتدریج قدرت را از ماهیت اصلی خود که حفظ قدرت می باشد خارج ساخته و آنگاه ضعف و سستی و رکود به تغییر چهره نظام قدرت موجود می پردازد و بحرانهای سختی را ایجاد می نماید.


          و - همزمانی اوهام کشاننده و محدود ساز در روابط درون اجتماعی به کارکرد تقابل آمیز ومتخاصمانه آنها انجامیده است.


          قدرت همیشه در درون خود متضاد خود را می پروراند. در اینجا جریان دوگانه قدرت را در فن تحلیل اوهام در ساختارهای اجتماعی به دو بخش کشاننده و محدود ساز تقسیم نموده ایم. اوهام کشاننده به مجموعه نظاماتی اطلاق می شود که در سطوحی از ناخودآگاهی برای کنترل تمام یا بخشی از اعضای یک جامعه با هدف مهارجریان متضاد رشد یابنده در بافت قدرت اعمال می گردد. با اثر گذاری ناخودآگاهانه چنین جریانی بخشی از جامعه با ساختار قدرت همراهی و همدلی نموده و شراکتی مختصر با تامین منافع خاص خود به وقوع می پیوندد اما اوهام محدود ساز با حذف هر گونه شراکتی به مجادله با بخشهایی از جامعه پرداخته و آنها را با ایجاد محدودیتهایی وادار به حفظ قدرت حاکم و همراهی با آن مجبور می سازد و در صورت امتناع ابزارهای تنبیهی نیز برای وادار ساختن آنان به اطاعت مورد استفاده قرار می گیرد. 

          یکی از دلایل ایستایی اجتماعی در دوران گذار در ایران فعلی می تواند به وزن مساوی این دو بخش وهمی با یکدیگر مرتبط باشد. هر گاه یکی از این دو بخش از قابلیت تاثیر گذاری بیشتری برخوردار باشد بخش مقابل را به فعالیت بیشتر وادار می کند و آنگاه با افزایش قدرت آن بخش سلسله مراتب بازسازی و نوسازی تعاملات تسریع می گردد اما هنگامیکه این بخش از شرایط و کارکرد و تاثیر مساوی برخوردار باشند آنگاه کش و قوسها و تنشهای متقابل آنان همانند دو کشتی گیر با وزن یکسان به صرف انرژی و توان تا آخرین مراحل مسابقه و خستگی و ضعف و ناتوانی و ایستادن در نقطه باخت برای هر دو می باشد. پایان