خاطرات  یک  دکتر  روانشناس

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو
خاطرات  یک  دکتر  روانشناس

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو

روانکاوی اسطوره گرایی ایرانیان : تحلیلی روانکاوانه از پدیده اسطوره گرایی ایرانیان بر اساس فن تحلیل اوهام

مقاله روانکاوی اسطوره گرایی ایرانیان  : تحلیلی روانکاوانه از پدیده اسطوره گرایی ایرانیان بر اساس فن تحلیل اوهام  
 نوشته : دکتر محمد رضا ابراهیمی ( روانشناس – رواندرمان – روانکاو)

 

 

در این مقاله به بررسی چرایی و چگونگی کارکرد اسطوره ها در زندگی روانشناختی ایرانیان و نقش آنها در ایجاد ساختار رفتاری و ذهنی خاص آنان وتاثیر در داد و ستدها و تعاملات وهمی و ذهنی آنان می پردازیم. کاربرد شیوه های مبتنی بر تحلیل اوهام ناخودآگاهی در این بررسی الویت اساسی دارد.

 


 

مقدمه : آنچه در دنیای ناخودآگاهی ایرانیان بیش از هر پدیده دیگری خود را عیان می سازد نگاه اسطوره گرایانه آنان به زندگی است. بیگمان هر اسطوره ای در نقطه آغازین ریشه در واقعیتی کوچک داشته است. در طول دوره حیات اجتماعی ایرانیان و با گذشت هزاران سال این نهالهای کوچک بار وبر گرفته و اکنون با درختان تنومندی روبرو هستیم که سایه آنها بر تمام عرصه های زندگی و شئونات هستی ایشان سنگینی خود را پراکنده و قدرت تنفس از آنها ستانده و ساختاری نوروتیک و وهمی از جنبه روانشناختی ایجاد نموده است که می تواند تبعات بسیار وخیمی از جنبه های گوناگون و لازم برای بقای آنان به دنبال داشته باشد.بر اسا نگاه روانکاوانه و دانش تفسیر اوهام ناخودآگاهی ساختار اسطوره ها را می توانیم به تجمع لایه های گوناگون وهمی بر روی یکدیگر با علل خاصی که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت تعریف نماییم که با کارکردهای متعدد به نحوی به تسکین و تمدید و تقویت اوهام می انجامند و مکانیسم اصلی آنها فرار از رنج واقعیت و پناه بردن به ارضای تشفی دهنده و رضایتمندانه است.

 

در این مقاله تلاش داریم که بر اساس آموزه های روانکاوی و تجربیات حاصل از جلسات روانکاوی و تفسیر محتویات ناخودآگاهی اسطوره گرایانه مراجعان به سئوالات زیر پاسخ دهیم :

الف – آیا اسطوره گرایی نوعی مکانیسم دفاعی ناخودآگاهی برای سرپوش گذاردن بر تکانه های ناکام کننده و فرار از بار هیجانی ناخوشایند زندگی اجتماعی است ؟

ب – آیا فرآیند اسطوره گرایی کارکرد مجموعه ای از اوهام ناخودآگاه است که با هدف استمرار خود روندی تکاملی به خود گرفته است؟

ج – ایا اسطوره گرایی  ریشه در تقابل ساختارهای وهمی با یکدیگر دارد؟

د – نحوه پرورش اسطوره در سازمان ذهنی ایرانیان از چه قوانینی پیروی می کند؟

ه – جایگاه واقعیت  در برابر تکانه های وهمی اسطوره ساز از چه اصولی تبعیت می نماید؟

و – آیا رواندرمانی روانکاوانه و تفسیرهای تحلیلی و جریان بینش یابی می توانند کاربرد اسطوره زدائی داشته باشند؟

ز – جامعه با اسطوره و بدون اسطوره چه سرنوشتی خواهد داشت ؟

 

الف – آیا اسطوره گرایی نوعی مکانیسم دفاعی ناخودآگاهی برای سرپوش گذاردن بر تکانه های ناکام کننده و فرار از بار هیجانی ناخوشایند زندگی اجتماعی است ؟

این سخن که اسطوره در ابتدا بخشی از واقعیت بوده است چندان پر بیراه نیست و حداقل رد پایی از واقعیت در هر اسطوره ای دیده می شود. نقطه آغازین هر اسطوره به تجربه فردی یا جمعی پدیده ای بر می گردد  که بنا به عللی تاثیری هیجانی و عمیق بر تجربه کنندگان آن وارد نموده است. این تاثیر به مرور ترکیبات دیگری به خود اضافه می کند و به در طی اعصار و قرون بر بار محتوایی آن افزوده می شود و چنین تغییر و تبدیلی ایستایی نداشته و گذشت زمان نه تنها به کاهش و حذف آنها دامن نمی زند که بر حجم آنها می افزاید و دامنه تاثیر گذاری را در آنها وسیعتر می سازد و گاه به شکل دهی رفتارهای اجتماعی منجر می گردد.

مکانیسم های دفاعی ابزاری ضروری برای کنترل و مهار اضطراب می باشند. به عبارت دیگر به کمک این مکانیسمها انسان توانایی سازگاری با محیط اطراف خود را به دست می آورد و بقای خود را تضمین می نماید.  این مکانیسمها کارکردی حیاتی برای زندگی انسانی داشته و بدون آنها سازمان روانی و ارگانیسم قدرت دفاعی خود را در برابر حملات بیرونی و درونی از دست می دهد.بنا به گفته فروید  "  ایگو تلاش می کند که وظیفه میانجیگری بین اید و  دنیای بیرون را در خدمت به اصل لذت انجام دهد و برای حفاظت از اید در مقابل خطرات دنیای بیرون، و در جنک میان این دو جبهه ایگو روشها ی گوناگونی برای انجام این وظیفه را فراهم می سازد که شامل اجتناب از خطر و اضطراب و موضوعات ناخوشایند است. ما این این ابزار را مکانیسمهای دفاعی می نامیم. "

اگر ما اسطوره گرایی را به عنوان یک ابزار دفاعی برای مقابله با تکانه های ناکام کننده و محافظ در برابر خطرات و اضطرابات و رویدادهای ناگوار و ناخوشایند تلقی نماییم  پس می توانیم با تعمیم آن به جامعه ایرانی چنین استنتاج نماییم که یکی از دلایل گرایش ایرانیان به اسطوره ها محافظت از خود و حفظ ساختار و انسجام روانی اجتماعی  مدنیت آنها بوده است.  با نگاهی به تاریخ پرآشوب ایران از عهد باستان  رد این ناملایمات را بصورت همیشگی در زندگی آنها مشاهده می نماییم. از حمله اسکندر تا تسلط چند صد ساله اعراب و هجوم مغول و جنگهای مستمر و نبرد دائمی بر سر قدرت به ناچار این ملت را به استفاده از ابزاری رهنمون ساخته که مشخصه اصلی آن پناه بردن به بقایای ذهنی و تحریف شده ای از رویدادها است که به مرور قالب اصلی خود را از دست داده اند و با ترکیبی از مواد و محتویات تحریف شده و تبدیل یافته به  نوعی در خدمت آرامش بخشی و تسکین دهی آنها در برابر دشواریها و سختیها و رنجهایی است که زندگی بر آنها تحمیل نموده بود قرار گرفت.

با تحلیل اسطوره رستم در شاهنامه فردوسی با در نظر گرفتن شخصیتی که فردوسی برای وی خلق کرده است می توانیم کارکرد این دفاع را در آنچه که در این شخصیت خیالی نشان داده شده است بخوبی ملاحظه نماییم. کارکرد فرافکنی – درون فکنی صفات رستم  در چهارچوب نیازهای ایرانیان و تلاش برای همانندسازی با وی و تاثیر آرامش بخشی و تسکین دهی افسانه توانمندیها و ابرمردی  رستم تجمعی از مکانیسمهای دفاعی را در آن واحد برای ما آشکار می سازد. بزرگمنشی حاکم در داستان زندگی رستم برگردانی از احساس حقارت و ناتوانی و شکستهای پی در پی و محرومیتهایی است که در طی قرون بر این ملت تحمیل شده است و با پناه بردن به اسطوره رستم عملکردی جبرانی را رقم می زند که در نهایت به وظیفه اصلی مکانیسمهای دفاعی منتهی می شود که حفظ ساختار روانی و ارگانیسم اجتماعی ایرانیان را هدف رفته است.

در ذات اسطوره میل شدید به اغراق وجود دارد. اگر فرم غلو را از اسطوره ها حذف نماییم تقریبا" با یک واقعه مواجه خواهیم شد که عناصری از اهمیت تاریخی در آن وجود دارد یا در اسطوره های متکی به فرد با تقلیل آن به یک انسان عادی می رسیم که به نحوی در گذرگاه تاریخی در موقعیت خاصی قرار داشته است و در بسیاری از اسطوره ها با زدن شاخ و برگها و زوائد اضافه شده به آن در طی زمان طولانی در واقعیت به هیچ می رسیم اما در سازوکارهای ایجاد کننده روانشناختی آن به امیال و نیازها و خواستهای سرکوب شده ای پی می بریم که به دنبال بهانه ای برای کاهش رنج و تسکین دردها و آلام مرتبط با آنان به ایجاد این اسطوره ها منجر شده است.



ب – آیا فرآیند اسطوره گرایی کارکرد مجموعه ای از اوهام ناخودآگاه است که با هدف استمرار خود روندی تکاملی به خود گرفته است؟


وهم میل به تکثیر و افزایش دارد. در اصل بقای هر وهمی به روند بی پایان زاد و ولد اجزای متصله و مرتبطه آن وابسته می باشد. بدون این خاصیت افزایشی حذف کارکردی آن حتمی می باشد.