خاطرات  یک  دکتر  روانشناس

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو
خاطرات  یک  دکتر  روانشناس

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو

روانکاوی اعتیاد : نگاهی جدید بر اساس نظریه تحلیل اوهام

             زن جوان با اضطراب ادامه می دهد :" ...  شوهرم سالها درگیر اعتیاد است . رفتارش مثل بچه ها می ماند. کم صبر و کم  تحمل است. باید همیشه تایید شود. اگر بر خلاف میل او حرفی بزنم بشدت عصبانی می شود. گاهی مثل بچه ها خودش را لوس می کند. وقتی از او می خواهم به سر کار برود بهانه می آورد. خودش را به مریضی می زند. هر چه وقت خماریش نزدیکتر شود حالش بدتر می شود. در حالت خماری بیرحم و بداخلاق می شود. با اندک مخالفتی به جانم می افتد. کم حوصله و افسرده می شود. دست به هر کاری می زند تا مواد تهیه کند. بعد از مصرف و در حالت نشئگی مثل یک بره می شود. رام و آرام و مطیع. شبها در آغوش من باید دستم در دستش باشد. به محض اینکه دستم را بیرون می کشم از خواب بیدار می شود و دوباره دستم را در دستش می گیرد. گاهی نیمه شب بیدار می شود و لبهای من را گاز می گیرد. می گوید اینکار را دوست دارد. از لحاظ جنسی انزال زود رس دارد اما همیشه تقصیر را به گردن من می اندازد. از من می خواهد که مانند یک کودک به او توجه کنم. از وقتی که ازدواج کرده ام فکر می کنم که مادر شده ام . آن هم مادر شوهرم " .

             در طی بیست سال تجربه رواندرمانی با شیوه روانکاوی و استفاده از فن تحلیل اوهام  معتادان زیادی را مورد بررسی موشکافانه قرار داده ام و علاوه بر موفقیتهای درمانی به یافته های بسیار ارزشمندی در خصوص ساختار روانی و رفتاری و سازمان ناخودآگاه و وهمی آنان نیز دست یافته ام. در این مقاله بخشی از یافته های شخصی خود را که بر اساس نگاه جدید تشریح وهمی ناخودآگاهی این افراد کسب نموده ام را ارائه خواهم نمود. در روانکاوی کلاسیک پدیده اعتیاد را با توجه به خصوصیات زیر مورد واکاوی قرار داده اند :

          - اعتیاد در کلی ترین تعریف به واپس روی به مرحله دهانی می رسد که در آن نیازهای نوزادی قابلیت ارضا می یابد و این نیازها بر پایه ابتدایی ترین تمایلات و در شرایط بدون قید و شرط در قالب رفتارهای گوناگون نشان داده می شود.

          - علاقه به واقعیت بتدریج در جریان فرآیند اعتیاد ناپدید می گردد و تنها راه ارتباط فرد معتاد با واقعیت تهیه مواد مخدر می باشد.

          - در جریان نشئگی ناشی از مصرف مواد تشفی و ارضای شهوانی و تسکین خودشیفتگانه بصورت همزمان در معتاد ایجاد می گردد .

          - معتادان به دلیل واپس روی به مرحله دهانی و سالیان اولیه زندگی و در نتیجه برگشت به ساختار اولیه روانی عاطفی در سه مقوله درد و ناکامی و انتظار دچار آسیب دیدگی جدی شده و قادر به تحمل آنها نمی باشند.

          - افسردگی به عنوان اصلی ترین تظاهر بالینی و رفتاری در معتادان از عوارض واپس روی ابتدایی و نقصان در کارکردهای دفاعی و حفاظتی روانی آنها می باشد.


          مشاهدات رفتاری معتادان در فضای درمان :

          - خجالت زده و شرمگین به نظر می رسند. سعی می کنند که خود را از مسیر نگاه درمانگر دور نگه دارند.

          - طرز نشستن آنها بر روی صندلی " فتوس گونه " یا  "جنین واره  " است. سر به پایین خم می شود و دستها بر روی پاها جمع می گردد.

          - چهره مات و فاقد هیجانی دارند. احساسات و عواطف خود را به شکلی اغراق آمیز و گاه مصنوعی نمایش می دهند.

          - انتقال مثبت در فرآیند رواندرمانی به ندرت و  به سختی اتفاق می افتد.

          - گذشته برای آنان پررنگ و تازه است و آینده نامفهوم و کم رنگ و بسیار تیره به نظر می رسد.

          - در توضیح علت اعتیاد هم خود و هم دیگران را مقصر می دانند.بعبارت دیگر تعارضی جدی هم نسبت به خود و هم دیگران از جنبه پذیرش یا طرد نشان می دهند. سردرگمی در قبول خود یا دیگران در واقعیت.

          - تلاش بسیار در جهت همراه ساختن درمانگر با خود و تحریک احساس دلسوزی او دارند.

          - در ادامه دادن به درمان دچار تردید جدی و اساسی هستند.

    

         تولد یک معتاد:

          آغاز اعتیاد با تولد فرد شکل می گیرد. جریانات معتاد ساز ریشه در روابط وهمی والدین و شرایط ایجاد شده  برخاسته از تعامل آنها با یکدیگر دارد که با تولد فرد معتاد عملیات خود را آغاز می سازد و در طی سالیان طولانی به تکمیل نتایج خود در ساختار ناخودآگاه وهمی معتاد می پردازد. فرد معتاد قبل از تولد و در نه ماهه درون رحم مادر رشدی عادی دارد اما به محض تولد بر خلاف سایر نوزادان سرنوشت دیگری برای وی رقم می خورد. خانواده هایی که در درون آنها معتادان تولد و رشد می یابند ویژگیهایی را دارا می باشند که آنها را از خانواده های دیگر متمایز می سازد. به عبارت دیگر اگر والدین را به عنوان بنیانگذاران خانواده در نظر بگیریم بنا بر این تمایز بین معتادان و غیر معتادان را باید در خصوصیات والدین آنها جستجو نماییم. این خصوصیات به شرح زیر می باشد:

          مادران افراد معتاد :

          پژوهشهای ما در خصوص تجلیات وهمی رفتاری مادران معتادان نشان می دهد که این مادران در اصلی ترین نشانه آسیب زنندگی به فرزندانشان واجد خصوصیات متعارض از لحاظ تسلط و سهل گیری می باشند. به سخن دیگر این افراد از همان ابتدای خردسالی کودکانشان نشانگان متضادی از حمایت یا طرد را در رابطه با آنان بروز می دهند که موجبات سردرگمی و آشفتگی درکسب معیارهای واقع بینانه در فرزندانشان می شود. این شرایط نامتقارن و متضاد در این مادران در اصل ناشی از تعارضی ابتدایی این مادران در رابطه با گذشته خود آنها می باشد که با تجربه های مکرر از محبت و تنفر از سوی اطرافیانشان در کودکی همراه گردیده است و در بزرگسالی  بر روی فرزندان آنها فرافکنی می گردد. این مادران پیغامهای متضادی را از همان اوان نوزادی به  کودکان خود منتقل می نمایند. از یکسو بیدریغ محبت خود را به پای آنها نثار می کنند و از دیگر سو با اندک ناکامی در رابطه با فرزندانشان موجی از تنفر را بر آنها تخلیه می سازند. این فرآیند به صورت دائمی شکلی از ارتباط را بین مادران و فرزندان شکل می دهد که تبدیل به رویه رفتاری همیشگی می گردد. این معیارهای چند گانه بجای وارد ساختن کودک به دنیای واقعیت به ایجاد شرایط و هسته های وهمزایی می انجامد که بتدریج وبا تکمیل چهارچوبهای وهمی به تولید و بازسازی چرخه های رفتاری خاصی می انجامد که همراه با خود مقادیر زیاد از درد و رنج را نیز به بار می آورد و به دلیل ناتوانی در مهار این عوارض ناخوشایند و ناکامیهای حاصل از آن تمایل به مصرف مواد مخدر را برای تسکین دامن می زند. آنچه که در این یافته اهمیت زیادی دارد  چگونگی جریان آسیب زنندگی رفتاری و روانی  این مادران در سطح ناخودآگاهی و خودآگاهی بر فرزندان می باشد. بسیارند مادرانی که همزمان برای درمان فرزندان معتاد خود نهایت جدیت و تلاش را می نمایند و دلسوزی بسیار زیادی در این خصوص می نمایند اما در خفا یا آشکارا  یا خود برای فرزندن خویش مواد مخدر تهیه می کنند و یا اینکه پول تهیه این مواد را در اختیار وی می گذارند و یا اینکه شرایطی را مهیا می سازند که اعتیاد  آنها ادامه یابد. تحلیل ما از این روند بر این واقعیت تاکید دارد که به دلیل ناتوانی این مادران در حفظ رابطه عاطفی و هیجانی در حد لازم در تبادلات با فرزندان افراط و تفریطهایی صدمه زننده بصورت حمایت بیش از حد و طرد نالازم و تایید اغراق آمیز و تهدید بیشمار و یا برعکس صورت می پذیرد که به دلیل ماهیت واقعیت گریزی آن به وهم سازی بیمارگونه منجر می شود. نتیجه فعالیت این اوهام نیز به دوری بیشتر از واقعیت می انجامد. پس هم مادر به عنوان ایجاد کننده وهم و هم سازمان وهمی ایجاد شده در ناخودآگاهی این فرزندان به تولید انرژی مخربی که محصول واقعیت گریزی این افراد است می پردازد که درد و ناکامی حاصل از آن غیر قابل تحمل می باشد. آنچه که این درد و رنج و ناکامی را می تواند تسکین دهد فقط در سطح واقعیت و به شکل ماده مخدر قابل امکان پذیر می باشد. این نکته که تنها راه ارتباط معتادان با واقعیت واکنشهای رفتاری آنان برای تهیه و مصرف مواد مخدر است در اینجا معنا می یابد.

مکانیسم واپس روی روانی به عنوان یک دفاع روانی درمعتادان به عنوان ابزاری برای حفظ ساختارهای وهمی متراکمی به کار گرفته می شود تا انسجام سازمان وهمی ناخودآگاهی که از شرایط موجود به سود هنگفتی دست می یابد حفظ گردد و از طرفی به دلیل حملات چندگانه و نامتمایز و نامشخص و آشفته دوران کودکی و عدم رشد بستر سازوکارهای واقع بینانه و در نتیجه نابالغی و رشد نایافتگی تمایلات و خواستهای مبتنی بر روابط هدفمند با واقعیت ماندن در دوران خردسالی تبدیل به هدفی ناقص و ناکافی و ابتدایی برای حفظ سطوح زیستی و کلی و دست نخورده و اندک ساختارهای آسیب دیده مرتبط با واقعیت شده و در اینجا همسویی آشکاری با ساختارهای وهمی رشد یافته مشاهده می شود.


          پدران افراد معتاد :


( ادامه دارد )

   


  

روانکاوی تیپ های همجنسگرایی : ارائه نظریه همانند سازی دوگانه

           دو تیپ اصلی در همجنسگرایی وجود دارد: تیپ فاعل یا اکتیو و تیپ مفعول یا پسیو. بر اساس یافته ها و مشاهدات بالینی در جلسات رواندرمانی با نگاه روانکاوانه معمولا" تحلیلی دقیقی از سبب شناسی تیپ های همجنسگرایی به عمل نمی آید و مورد غفلت درمانگران قرار می گیرد و بیشتر به کلیت علائم پرداخته می شود تا تبیین اختصاصی از این تیپ ها. آنگونه که در سبب شناسی همجنسگرایی گفته ام تغییر جریان لیبیدو و گرایش جنسی به سمت همجنس از پیچیدگی بسیار زیادی برخوردار می باشد که نقش فضای خانواده و رویدادهای دوران کودکی و تجربیات خاص در آن بسیار پررنگ و با اهمیت می باشد. فرآیندهای همانند سازی و ساختار شخصیتی والدین و دوری یا نزدیکی به هر کدام از آنها اهمیت زیادی در ریشه یابی این گرایشات دارد.  با توجه به یافته های مبتنی بر پژوهشهای موردی که در طی بیش از بیست سال کار مستمر روانکاوانه داشته ام برای اولین بار برای تبیین و قالب بندی تشخیصی عنوان نظریه همانند سازی دوگانه را برای تحلیل و سبب شناسی تیپ های همجنسگرایی مطرح نموده ام که درک واضحی از علت گرایش به این تیپ ها در همجنسگرایان پرده بر می دارد.

          نظریه همانند سازی دوگانه :

بر اساس این نظریه کودکان در جریان رشد و نمو با توجه به دوری و نزدیکی به والدین و یا گرایش به یکی از والدین به دیگری و یا وجود یا فقدان آنها و همچنین تبادلات هیجانی و وهمی با هر کدام از والدین سازمانی از اوهام را در خود شکل می دهند که جهتگیریهای رفتاری و روانی آنها را مشخص و معین می سازد. همانند سازی عملی است که در جریان آن با نزدیک شدن به فردی واجد شرایطی خاص خصوصیات روانی و وهمی وی توسط دیگری درونفکنی شده و به مرور با تکرار و تحکیم این روابط بخشی از سازمان روانی فرد شباهتهای آشکاری با فرد همانند شده پیدا می کند که این همانندی به بازتولید رفتارهای مشابه می انجامد.

          در همانند سازی دوگانه دو فرد واجد شرایط همانندی بصورت همزمان با درگیر ساختن فرد دیگر در سازمان وهمی و روانی و رفتاری خود او را از مواد ناخودآگاهی و وهمی تشکیلات روانی خود اشباع می سازند به گونه ای که به ایجاد ساختاری ائتلافی و ترکیبی واحد در ساختار روانی و رفتاری و وهمی فرد منجر می گردد. این ساختار با توجه به محتویات و مواد تشکیل دهنده آن با ترکیب با دیگر بخشهای شخصیتی فرد به تولید رفتارجدید می پردازد.

          در همجنسگرایی همانند سازی با والدین نقش بسیار با اهمیتی در تشخیص و سبب شناسی ایفا می نماید. دوری و نزدیکی به والد همجنس یا غیر همجنس و تعاملات اولیه با آنها و شرایط ابتدایی رشد در ایجاد  تمایلات همجنسگرایانه غیر قابل انکار است . نظام تمایلات آدمیان علاوه بر جنبه ارگانیک آن به عوامل مهم دیگری از جمله به فرآیندهای تسکینی و تشویقی و تحریکی وهمی - روانی متکی می باشد. هر گونه تغییر در مسیر عادی این جریانات به ایجاد رفتارهایی در بزرگسالی می انجامد که می تواند از جنبه آسیب شناسی واجد معنا باشد.

          همجنسگرایی تیپ فاعل:

          در این نوع از همجنسگرایی که تمایلات مردانگی در آن بسیار بارز وآشکار است فرد مایل است تا نقش اصلی را در رابطه جنسی بر عهده گیرد. در لزبین های فاعل نفی الگوی زنانه و همانند سازی با الگوی مردانه در بدست گرفتن تحرک و ابتکار عمل در سکس با توجه به روابط دوران کودکی آنان با والدین و بر اساس نظریه همانند سازی دوگانه به این صورت تبیین می شود که سطح درون فکنی های ابتدایی با توجه به وضعیت روانی و هیجانی و رفتاری و وهمی والدین تابع این فرمول است که همانند سازی با والد مذکر خصوصیات فاعلیت را در ذهن فرد تثبیت ساخته و همانند سازی با والد مونث با انکار تمایلات زنانگی و در نتیجه تمایلات لزبینی همراه شده است. چنین تابلو بالینی را در زنان لزبین با همانند سازی با پدری توانمند و مادری ضعیف و سلطه پذیر فراوان مشاهده می کنیم. همانند سازی با چنین پدرو مادری و درون فکنی همزمان خصوصیات گاه متضاد آنها بصورتی واحد به شکل رفتارهای فاعلانه همجنسگرایانه زنانه در بعد از بلوغ نمایش داده می شود.

          در مردان همجنسگرای فاعل روابط اولیه با والدین به شکل همانند سازی با خصوصیات سلطه گرایانه پدر و حذف الگوی زنانه از زندگی که معادل همانند سازی با مادر محذوف می باشد به شکل رفتارها فاعلانه همجنسگرایی دربزرگسالی تکرار می گردد.

          همجنسگرایی تیپ مفعول :

         در نوع مفعول همجنسگرایی فرد با در اختیار قرار دادن اندام تناسلی و بدن خود به دیگران در قالبی منفعلانه تلاش می کند که در قدرت فرد فاعل شریک شده و در نهایت از تسکین و لذت ناشی از این بخشش با او شریک گردد. زنان لزبین از تیپ مفعول با پذیرش نقش زنانگی خود در برابر لزبین فاعل با شراکت در قدرت جنسی وی با بخشیدن بدن به دیگری به ارضا دست می یابند. با بررسی روابط اولیه این افراد در دوران کودکی با والدین  می توانیم این مدل همانند سازی را در آنها با همانند سازی با مادر منفعل و سلطه پذیر ودر عین حال انکار مردانگی پدر و نفی او با گرایش به همجنس مشاهده نماییم.در همجنسگرایان مفعول مذکر همانند سازی با مادر و تثبیت تمایلات زنانه به نفی خصوصیات مردانه منجر گردیده که تثبیت تمایلات همجنسگرایی انجامیده و همانند سازی با پدر سختگیر و منع کننده به افزایش تمایلات مفعولانه در وی کمک نموده است که نتیجه چنین همانند سازی دوگانه ای به حساب می آید.

          


روانکاوی بیگانه هراسی ایرانیان

     دکتر محمد رضا ابراهیمی

روانشناس- رواندرمان - روانکاو


feel2.blogsky.com




     بیگانه هراسی یا زنوفوبیا xenophobia  ترس افراطی و نامعقولی است که در مواجهه با افراد غریبه و نا آشنا ایجاد شده و گاه به شکلی ذهنی تبدیل به نشخوار فکری در فرد شده و بصورت رویه ای دائم رفتاری قابلیت بروز می یابد. از نقطه نظر روانکاوی بیگانه هراسی فرافکنی امیال و آرزوها و خواسته و تجربیات دردناک گذشته بر موضوع قابل دسترس یعنی بیگانگانی است که در دنیای وهمی فرد آسیب دیده جایگزین افراد آسیب زننده قبلی شده اند. بر اساس نظریه تحلیل اوهام بیگانه هراسی ناشی از کارکرد هسته های وهمی خاصی است که با مشخصه وسواس نسبت به افراد و موقعیتهای ناآشنا سازمان بندی شده اند و با هدف بقای ساختار وهمی فرد عمل نموده و در تقابل با واقعیت ناخوشایند گذشته و حال برای فرد موقعیت امنی برای حفظ حیات وهمی وی فراهم می سازد.

          به عنوان روانکاوی که بیست سال مستمر به شکل حرفه ای به کار اشتغال داشته ام همیشه این سوال را در ذهن مرور نموده ام که اصلی ترین عامل بیگانه هراسی در ایرانیان با توجه به پیشینه اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آنها چه می تواند باشد؟ برای پاسخ به این سوال باید از چند زاویه با این مسئله روبرو شد که نمودهای فعلی آن در جامعه ایرانی و گذشته آسیب زای تاریخی و تبیین روانکاوانه آن بر اساس نظریه تحلیل اوهام از جمله این زوایا می باشد.

         

         نمودهای بیگانه هراسی در جامعه کنونی ایران :


          انقلاب 1357  و مردمی که به خیابانها ریختند تا نظام دیکتاتوری پهلوی را سرنگون سازند. مشتهای گره کرده انقلابیون و هیجان شدیدی که در رفتار آنان به چشم می خورد . با سرنگونی شاه باید انقلابیون در نقش سیاسیون ایفای وظیفه می کردند و گذار از شور انقلاب را با گرایش به آرامش و تلاش در جهت پیشرفت آغاز می ساختند. اما چنین نشد. آتش هیجان انقلابیون فروکش نکرد. مشتهای گره کرده اکنون به سوی دیگران نشانه گرفته شد. به خاطر می آورم تکبیرهایی را در عرصه اجتماعات تمام نشدنی مردمی که خواستار مرگ آمریکا و انگلیس و فرانسه و دیگران می شد. این پدیده را دیگر نمی شد به تنهایی در قالب انقلاب تبیین کرد. با شروع جنگ و هجوم دشمن بیگانه هراسی وارد فاز بیگانه ستیزی گردید. در فرآیندهای روانشناختی عمل تابع ذهن است. هراس تبدیل به نبرد گردید. جنگی که هدف آن فراتر از دشمن اصلی یعنی صدام بود و شعارهای بیگانه هراسی به رفتار بیگانه ستیزی فراتر از واقعیت موجود تبدیل گردید. راه قدس از کربلا می گذشت و دشمنان بیشمار دیگری نیز بر این قافله پر شمار بیگانگان افزوده گردید. در میان تمام کشورهای دنیا دوستان حتی به تعداد انگشتان یک دست نمی رسید. جنگی که اکنون همگان بر بی نتیجه بودن آن اذعان دارند و تلفاتی بیشمار بر جا گذاشت و میلیونها نفر را در طی مدتی طولانی درگیر خود نمود. اما با پایان جنگ تغییری خاص در عرصه بیگانه هراسی ظهور نکرد. فریادهای هراس آلود و خشمگینانه در اجتماعات و مشتهای گره کرده ای که در معنای ناخودآگاه خود تخلیه هراس و رنج و تخلیه خشم ناخودآگاهی به قدمت تاریخ این سرزمین بود در واقعیت کوچکترین پایگاهی نداشت و هر چه که در آن دیده می شد بار ناخودآگاهی بود که در از پس قرون متمادی به دنبال مفری برای رهایی می گشت. نتیجه این بیگانه هراسی ناخودآگاه وهمی ایرانیان در هشت ساله اخیر پدیده احمدی نژاد است. وی انعکاسی بسیار واضح از هراس ایرانیان از بیگانگان است. او تصویری بسیار شفاف از طرز نگاه ایرانیان به بیگانگان است. سخنرانیهای تند و فاقد اندک ملاحظه وی در سازمان ملل شنیدنی و دیدنی است. تحقیر و تمسخر و تهدید علنی در قالب الفاظ و رفتار و تحقیر نابخردانه کشورها از منظری بزرگمنشانه و تحکم آمیز  و دعوت آنان به یکتا پرستی و آموزش شیوه مدیریت جهان به آنان  و پرده دری و برخوردی هتاکانه و طلبکارانه از دنیا در حقیقت خواست و آرزوی دیرینه ایرانیان بوده است تا بدینوسیله هراس خود را به ستیز تبدیل نمایند بلکه از احساس درد و رنج ناخودآگاه وهمی تاریخی خویش اندکی بکاهند. این نکته را باید در نظر داشت که مفهوم سلامت زندگی در دنیای واقعیت است. هر گاه اوهام ناخودآگاه جایگزین واقعیت گردند به دلیل چهارچوب وهمی خود آشفتگی را در همه ارکان روانی و رفتاری فرد مستولی می نمایند. خاصیت اوهام ارضای نامحدود به هر شکل ممکن است. در صورت فعالیت این اوهام در سطح یک فرهنگ و جامعه آنگاه آشفتگی و فروپاشی در همه ارکان آن بتدریج ظاهر می گردد و همه بخشهای جامعه را درگیر خود می سازد. اوضاع اسفناک اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ایران کنونی می تواند به صورتی مستقیم از استیلای اوهام آسیب زننده شکل گرفته در طی زندگی تاریخی این مردم ناشی شده باشد که  اکنون مهار آن از چنگ واقعیت گسسته گردیده است.


          نمودهای بیگانه هراسی تاریخی ایرانیان :


          ایرانیان ملتی تحقیر شده اند. در ناخودآگاه جمعی ایرانیان احساس حقارت تا اعماق ذهن و فکر و روان آنها رسوخ نموده است. زخم های بیشماری بر غزت نفس و غرور این مردمان توسط مهاجمان وارد شده است که هنوز و پس از گذشت قرون متمادی خون چکان و درد آور است. ملتی بودند که حتی یکدم طعم آسایش و آرامش را نچشیده اند. از صدها سال سلطه بیگانگان سلوکی تا  تسلط  هفتصد ساله اعراب و ذلت خرد کننده بنی امیه و بنی عباس و هجوم ایلخانان و بلایای بیشمار دیگر  با موضوع هجوم بیگانگان بتدریج نگاه بدبینانه و پارانوئیدی را به غیر خودی تقویت بخشید. پژوهشگر تاریخی عبدالحسین زرین کوب در خصوص رفتار اعراب با ایرانیان چنین می نویسد : "

           ... استیلای عرب بدون غارت و انهدام و کشتار انجام نیافت.[...]دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند باج و ساوگران بزور گرفتند و جزیه نام نهادند. همه این کارها را نیز عربان در سایه شمشیر و تازیانه انجام می‌دادند.[...] حد و رجم و قتل و حرق، تنها جوابی بود که عرب خاصه در عهد امویان به هرگونه اعتراضی می‌داد.[...]خشونت و قصاوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود.[...] بیداد و فشار دستگاه حکومت سخت مایه نگرانی و نارضایی مردم بود. مولی نمی‌توانست بهیچ کار آبرومند بپردازد. حق نداشت سلاح بسازد و بر اسب بنشیند. اگر یک مولی نژاده ایرانی، دختری از بیابان نشینان بی نام و نشان عرب را به زن می‌کرد، یک سخن چین فتنه انگیز کافی بود که با تحریک و سعایت، طلاق و فراق را بر زن و تازیانه و زندان را بر مرد تحمیل نماید. حکومت و قضا نیز همه جا مخصوص عرب بود و هیچ مولی ای باینگونه مناصب و مقامات نمی‌رسید. حجاج بن یوسف بر سعید بن جبیر که از پارساترین و آگاه ترین مسلمانان عصر خود بود منت می‌نهاد که او را با اینکه از موالی است، چندی به قضا کوفه گمارده‌است. نزد آنها اشتغال به مقامات و مناصب حکومت در خور موالی نبود؛ زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت."


          مصایب و سختی های گوناگون نگاهی هیجانی و عاطفی به رفتار ایرانیان داده است. چنین رویکردی باعث شده گرایش آنان به درون نمایانتر از نمودهای بیرونی رفتاری آنان باشد. درون نگری ایرانیان در طول تاریخ فرصتی ناب در اختیار آنان قرار داد تا در عرصه های خاصی درخشش از خود نشان بدهند. شعر به عنوان عالیترین ثمره اوهام درونمدارانه ایرانیان مقامی بس عالی در عرصه زندگی اجتماعی آنان کسب نمود. ایرانیان حتی اعتقادات اعراب را در فرآیندی کاملا" درون گرایانه دستخوش تغییر و تبدیل نمودند بلکه تمایزی بین خود و آنان به عنوان بیگانگان مهاجم ایجاد نمایند. قرنها زمان لازم بود تا بر مرز بین خودی و غیر خودی افزوده شود و به مرور بر این فاصله افزوده شد و در سایه این دوری گزینی از بیگانگان نشانه های وهمی خاصی در ناخودآگاهی جمعی ایرانیان خلق شد که بخشی از آن را اوهام بیگانه هراسی شامل می شود.


          تبیین روانکاوانه اوهام بیگانه هراسی ایرانیان :


          مشخصه اصلی  و خطرناک بیگانه هراسی در ایرانیان خصوصیت کارکردی  داخلی آن است. به این معنی که در تمامی عرصه های زندگی آنان منتشر گردیده و رقتارهای آنان را در رابطه با یکدیگر تحت تاثیر قرار داده است. این هراس در آینده اقوام گوناگون ایرانی را گرد یکدیگر جمع نموده و چند کلنی عمده قومی در تقابل با یکدیگر تلاش خواهند نمود که یکدیگر را در قالب وهمی بیگانه قرار داده و آنگاه وارد مقوله ستیز با هم شوند. در صورت چنین اتفاقی انشقاقی موزاییکی ایران را در بر خواهد گرفت و تجزیه کشور اجتناب ناپذیر خواهد گشت. سه کلنی عمده قومی ترکها و عربها و بلوچها و کلنی قدرتمند  اهل تسنن نشانه هایی از این بیگانگه ستیزی داخلی را به شکل پراکنده از خود نشان می دهند که تحرکات آتی آنان سرنوشت ایران را به یقین دستخوش تبدیل و تغییر خواهد ساخت.

          برای تبیین روانکاوانه پدیده بیگانه هراسی ایرانیان و خصوصیات ذاتی آن چند شاخص زیر می تواند ما را به درک واقعیت این اوهام مخرب رهنمون سازد :

           الف - این اوهام خاصیت تسکینی دارند. منظور از تسکین کاستن از رنج و درد ناشی از اوهام ناخودآگاه جمعی قدرتمندی است که به در طی قرنها قابلیت جراحت افزایی یافته اند و با تخلیه و بیرون ریزی نوعی تسکین و آرامش موقت ایجاد می نمایند.

          ب - این اوهام شکلهای تحریف شده تکانه های رنجزای کهنه و قدیمی ای است که ریشه در تاریخ پر شرر و ناملایمات بیشمار زندگی آنان دارد و با تحریف واقعیت سازمان روانی و عاطفی  را در حالتی از ثبات و آرامش مصنوعی و موقتی نگه می دارد.

          ج - اوهام بیگانه هراسی گاه با استفاده از مکانیسمهای دفاعی توجیه و منطقی سازی و واکنش نمایی تلاش دارد تا سازمان وهمی و آسیب زننده خود را از گزند فرآیندهای واقعیت حفظ نماید.

          د - بیگانه هراسی ایرانیان در درون خود فرآیندی انحصار گرایانه دارد. معنی آن این است که  در جریانی ناخودآگاه از شراکت دیگران  - بیگانگان - در قدرت ممانعت به عمل می آورد . به عبارت دیگر با نا شباهتی با بیگانگان سعی در فرار از آنان می نماید یا از نزدیک شدن آنها به خود جلوگیری می نماید.

          ه - در جامعه کنونی ایرانی فرآیند ایزولایشن یا انزوا جویی هم به عنوان نوعی مکانیسم دفاعی در برابر اضطراب از بیگانگان و هم یکپارچه ساختن  وهمی اقوام و طبقات متعدد مورد استفاده واقع می شود. چنین کارکردی در خصوص یکپارچه ساختن اقوام و طبقات اجتماعی می تواند در واقعیت به از هم پاشیدگی اجتماعی منجر گردد.

          و - ساختار قدرت کنونی به ناچار خود را با معیارهای بیگانه هراسی  جامعه وفق داده است تا دچار رکود و فروپاشی نگردد. مقاومت صاحبان قدرت و رهبران سیاسی در برابر اوهام قدرتمند  بیگانه هراسی مردمان می تواند به حذف آنان بیانجامد. آنان به ناچار برای بقای خود مجبور به اطاعت از جریانات قدرتمند وهمی ایرانیان می باشند.