خاطرات  یک  دکتر  روانشناس

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو
خاطرات  یک  دکتر  روانشناس

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو

روانکاوی بیگانه هراسی ایرانیان

     دکتر محمد رضا ابراهیمی

روانشناس- رواندرمان - روانکاو


feel2.blogsky.com




     بیگانه هراسی یا زنوفوبیا xenophobia  ترس افراطی و نامعقولی است که در مواجهه با افراد غریبه و نا آشنا ایجاد شده و گاه به شکلی ذهنی تبدیل به نشخوار فکری در فرد شده و بصورت رویه ای دائم رفتاری قابلیت بروز می یابد. از نقطه نظر روانکاوی بیگانه هراسی فرافکنی امیال و آرزوها و خواسته و تجربیات دردناک گذشته بر موضوع قابل دسترس یعنی بیگانگانی است که در دنیای وهمی فرد آسیب دیده جایگزین افراد آسیب زننده قبلی شده اند. بر اساس نظریه تحلیل اوهام بیگانه هراسی ناشی از کارکرد هسته های وهمی خاصی است که با مشخصه وسواس نسبت به افراد و موقعیتهای ناآشنا سازمان بندی شده اند و با هدف بقای ساختار وهمی فرد عمل نموده و در تقابل با واقعیت ناخوشایند گذشته و حال برای فرد موقعیت امنی برای حفظ حیات وهمی وی فراهم می سازد.

          به عنوان روانکاوی که بیست سال مستمر به شکل حرفه ای به کار اشتغال داشته ام همیشه این سوال را در ذهن مرور نموده ام که اصلی ترین عامل بیگانه هراسی در ایرانیان با توجه به پیشینه اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آنها چه می تواند باشد؟ برای پاسخ به این سوال باید از چند زاویه با این مسئله روبرو شد که نمودهای فعلی آن در جامعه ایرانی و گذشته آسیب زای تاریخی و تبیین روانکاوانه آن بر اساس نظریه تحلیل اوهام از جمله این زوایا می باشد.

         

         نمودهای بیگانه هراسی در جامعه کنونی ایران :


          انقلاب 1357  و مردمی که به خیابانها ریختند تا نظام دیکتاتوری پهلوی را سرنگون سازند. مشتهای گره کرده انقلابیون و هیجان شدیدی که در رفتار آنان به چشم می خورد . با سرنگونی شاه باید انقلابیون در نقش سیاسیون ایفای وظیفه می کردند و گذار از شور انقلاب را با گرایش به آرامش و تلاش در جهت پیشرفت آغاز می ساختند. اما چنین نشد. آتش هیجان انقلابیون فروکش نکرد. مشتهای گره کرده اکنون به سوی دیگران نشانه گرفته شد. به خاطر می آورم تکبیرهایی را در عرصه اجتماعات تمام نشدنی مردمی که خواستار مرگ آمریکا و انگلیس و فرانسه و دیگران می شد. این پدیده را دیگر نمی شد به تنهایی در قالب انقلاب تبیین کرد. با شروع جنگ و هجوم دشمن بیگانه هراسی وارد فاز بیگانه ستیزی گردید. در فرآیندهای روانشناختی عمل تابع ذهن است. هراس تبدیل به نبرد گردید. جنگی که هدف آن فراتر از دشمن اصلی یعنی صدام بود و شعارهای بیگانه هراسی به رفتار بیگانه ستیزی فراتر از واقعیت موجود تبدیل گردید. راه قدس از کربلا می گذشت و دشمنان بیشمار دیگری نیز بر این قافله پر شمار بیگانگان افزوده گردید. در میان تمام کشورهای دنیا دوستان حتی به تعداد انگشتان یک دست نمی رسید. جنگی که اکنون همگان بر بی نتیجه بودن آن اذعان دارند و تلفاتی بیشمار بر جا گذاشت و میلیونها نفر را در طی مدتی طولانی درگیر خود نمود. اما با پایان جنگ تغییری خاص در عرصه بیگانه هراسی ظهور نکرد. فریادهای هراس آلود و خشمگینانه در اجتماعات و مشتهای گره کرده ای که در معنای ناخودآگاه خود تخلیه هراس و رنج و تخلیه خشم ناخودآگاهی به قدمت تاریخ این سرزمین بود در واقعیت کوچکترین پایگاهی نداشت و هر چه که در آن دیده می شد بار ناخودآگاهی بود که در از پس قرون متمادی به دنبال مفری برای رهایی می گشت. نتیجه این بیگانه هراسی ناخودآگاه وهمی ایرانیان در هشت ساله اخیر پدیده احمدی نژاد است. وی انعکاسی بسیار واضح از هراس ایرانیان از بیگانگان است. او تصویری بسیار شفاف از طرز نگاه ایرانیان به بیگانگان است. سخنرانیهای تند و فاقد اندک ملاحظه وی در سازمان ملل شنیدنی و دیدنی است. تحقیر و تمسخر و تهدید علنی در قالب الفاظ و رفتار و تحقیر نابخردانه کشورها از منظری بزرگمنشانه و تحکم آمیز  و دعوت آنان به یکتا پرستی و آموزش شیوه مدیریت جهان به آنان  و پرده دری و برخوردی هتاکانه و طلبکارانه از دنیا در حقیقت خواست و آرزوی دیرینه ایرانیان بوده است تا بدینوسیله هراس خود را به ستیز تبدیل نمایند بلکه از احساس درد و رنج ناخودآگاه وهمی تاریخی خویش اندکی بکاهند. این نکته را باید در نظر داشت که مفهوم سلامت زندگی در دنیای واقعیت است. هر گاه اوهام ناخودآگاه جایگزین واقعیت گردند به دلیل چهارچوب وهمی خود آشفتگی را در همه ارکان روانی و رفتاری فرد مستولی می نمایند. خاصیت اوهام ارضای نامحدود به هر شکل ممکن است. در صورت فعالیت این اوهام در سطح یک فرهنگ و جامعه آنگاه آشفتگی و فروپاشی در همه ارکان آن بتدریج ظاهر می گردد و همه بخشهای جامعه را درگیر خود می سازد. اوضاع اسفناک اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ایران کنونی می تواند به صورتی مستقیم از استیلای اوهام آسیب زننده شکل گرفته در طی زندگی تاریخی این مردم ناشی شده باشد که  اکنون مهار آن از چنگ واقعیت گسسته گردیده است.


          نمودهای بیگانه هراسی تاریخی ایرانیان :


          ایرانیان ملتی تحقیر شده اند. در ناخودآگاه جمعی ایرانیان احساس حقارت تا اعماق ذهن و فکر و روان آنها رسوخ نموده است. زخم های بیشماری بر غزت نفس و غرور این مردمان توسط مهاجمان وارد شده است که هنوز و پس از گذشت قرون متمادی خون چکان و درد آور است. ملتی بودند که حتی یکدم طعم آسایش و آرامش را نچشیده اند. از صدها سال سلطه بیگانگان سلوکی تا  تسلط  هفتصد ساله اعراب و ذلت خرد کننده بنی امیه و بنی عباس و هجوم ایلخانان و بلایای بیشمار دیگر  با موضوع هجوم بیگانگان بتدریج نگاه بدبینانه و پارانوئیدی را به غیر خودی تقویت بخشید. پژوهشگر تاریخی عبدالحسین زرین کوب در خصوص رفتار اعراب با ایرانیان چنین می نویسد : "

           ... استیلای عرب بدون غارت و انهدام و کشتار انجام نیافت.[...]دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند باج و ساوگران بزور گرفتند و جزیه نام نهادند. همه این کارها را نیز عربان در سایه شمشیر و تازیانه انجام می‌دادند.[...] حد و رجم و قتل و حرق، تنها جوابی بود که عرب خاصه در عهد امویان به هرگونه اعتراضی می‌داد.[...]خشونت و قصاوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود.[...] بیداد و فشار دستگاه حکومت سخت مایه نگرانی و نارضایی مردم بود. مولی نمی‌توانست بهیچ کار آبرومند بپردازد. حق نداشت سلاح بسازد و بر اسب بنشیند. اگر یک مولی نژاده ایرانی، دختری از بیابان نشینان بی نام و نشان عرب را به زن می‌کرد، یک سخن چین فتنه انگیز کافی بود که با تحریک و سعایت، طلاق و فراق را بر زن و تازیانه و زندان را بر مرد تحمیل نماید. حکومت و قضا نیز همه جا مخصوص عرب بود و هیچ مولی ای باینگونه مناصب و مقامات نمی‌رسید. حجاج بن یوسف بر سعید بن جبیر که از پارساترین و آگاه ترین مسلمانان عصر خود بود منت می‌نهاد که او را با اینکه از موالی است، چندی به قضا کوفه گمارده‌است. نزد آنها اشتغال به مقامات و مناصب حکومت در خور موالی نبود؛ زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت."


          مصایب و سختی های گوناگون نگاهی هیجانی و عاطفی به رفتار ایرانیان داده است. چنین رویکردی باعث شده گرایش آنان به درون نمایانتر از نمودهای بیرونی رفتاری آنان باشد. درون نگری ایرانیان در طول تاریخ فرصتی ناب در اختیار آنان قرار داد تا در عرصه های خاصی درخشش از خود نشان بدهند. شعر به عنوان عالیترین ثمره اوهام درونمدارانه ایرانیان مقامی بس عالی در عرصه زندگی اجتماعی آنان کسب نمود. ایرانیان حتی اعتقادات اعراب را در فرآیندی کاملا" درون گرایانه دستخوش تغییر و تبدیل نمودند بلکه تمایزی بین خود و آنان به عنوان بیگانگان مهاجم ایجاد نمایند. قرنها زمان لازم بود تا بر مرز بین خودی و غیر خودی افزوده شود و به مرور بر این فاصله افزوده شد و در سایه این دوری گزینی از بیگانگان نشانه های وهمی خاصی در ناخودآگاهی جمعی ایرانیان خلق شد که بخشی از آن را اوهام بیگانه هراسی شامل می شود.


          تبیین روانکاوانه اوهام بیگانه هراسی ایرانیان :


          مشخصه اصلی  و خطرناک بیگانه هراسی در ایرانیان خصوصیت کارکردی  داخلی آن است. به این معنی که در تمامی عرصه های زندگی آنان منتشر گردیده و رقتارهای آنان را در رابطه با یکدیگر تحت تاثیر قرار داده است. این هراس در آینده اقوام گوناگون ایرانی را گرد یکدیگر جمع نموده و چند کلنی عمده قومی در تقابل با یکدیگر تلاش خواهند نمود که یکدیگر را در قالب وهمی بیگانه قرار داده و آنگاه وارد مقوله ستیز با هم شوند. در صورت چنین اتفاقی انشقاقی موزاییکی ایران را در بر خواهد گرفت و تجزیه کشور اجتناب ناپذیر خواهد گشت. سه کلنی عمده قومی ترکها و عربها و بلوچها و کلنی قدرتمند  اهل تسنن نشانه هایی از این بیگانگه ستیزی داخلی را به شکل پراکنده از خود نشان می دهند که تحرکات آتی آنان سرنوشت ایران را به یقین دستخوش تبدیل و تغییر خواهد ساخت.

          برای تبیین روانکاوانه پدیده بیگانه هراسی ایرانیان و خصوصیات ذاتی آن چند شاخص زیر می تواند ما را به درک واقعیت این اوهام مخرب رهنمون سازد :

           الف - این اوهام خاصیت تسکینی دارند. منظور از تسکین کاستن از رنج و درد ناشی از اوهام ناخودآگاه جمعی قدرتمندی است که به در طی قرنها قابلیت جراحت افزایی یافته اند و با تخلیه و بیرون ریزی نوعی تسکین و آرامش موقت ایجاد می نمایند.

          ب - این اوهام شکلهای تحریف شده تکانه های رنجزای کهنه و قدیمی ای است که ریشه در تاریخ پر شرر و ناملایمات بیشمار زندگی آنان دارد و با تحریف واقعیت سازمان روانی و عاطفی  را در حالتی از ثبات و آرامش مصنوعی و موقتی نگه می دارد.

          ج - اوهام بیگانه هراسی گاه با استفاده از مکانیسمهای دفاعی توجیه و منطقی سازی و واکنش نمایی تلاش دارد تا سازمان وهمی و آسیب زننده خود را از گزند فرآیندهای واقعیت حفظ نماید.

          د - بیگانه هراسی ایرانیان در درون خود فرآیندی انحصار گرایانه دارد. معنی آن این است که  در جریانی ناخودآگاه از شراکت دیگران  - بیگانگان - در قدرت ممانعت به عمل می آورد . به عبارت دیگر با نا شباهتی با بیگانگان سعی در فرار از آنان می نماید یا از نزدیک شدن آنها به خود جلوگیری می نماید.

          ه - در جامعه کنونی ایرانی فرآیند ایزولایشن یا انزوا جویی هم به عنوان نوعی مکانیسم دفاعی در برابر اضطراب از بیگانگان و هم یکپارچه ساختن  وهمی اقوام و طبقات متعدد مورد استفاده واقع می شود. چنین کارکردی در خصوص یکپارچه ساختن اقوام و طبقات اجتماعی می تواند در واقعیت به از هم پاشیدگی اجتماعی منجر گردد.

          و - ساختار قدرت کنونی به ناچار خود را با معیارهای بیگانه هراسی  جامعه وفق داده است تا دچار رکود و فروپاشی نگردد. مقاومت صاحبان قدرت و رهبران سیاسی در برابر اوهام قدرتمند  بیگانه هراسی مردمان می تواند به حذف آنان بیانجامد. آنان به ناچار برای بقای خود مجبور به اطاعت از جریانات قدرتمند وهمی ایرانیان می باشند.

روانکاوی وسواس : یک رویکرد جدید تشخیصی و درمانی بر اساس فن تحلیل اوهام

   


نوشته :دکتر محمد رضا ابراهیمی

متخصص روانشناس-رواندرمان-روانکاو


www.feel2.blogsky.com





     کم نیستند مردان و زنانی که بیشتر ایام عمر خود را صرف رفتارهایی می کنند که نه تنها کمترین سودی برای آنها به دنبال ندارد بلکه بر درد و رنجشان نیز می افزاید و به مرور نیز بر عمق جراحات می افزاید و آسیبهای جبران ناپذیری نیز بر اطرافیان آنان وارد ساخته و استهلاکی صعب بر روان و جسم مبتلایان به این بیماری تحمیل می کند. در طی سالها تجربه رواندرمانی شاید بعد از اختلالات عاطفی بیشترین آمار مراجعانم وسواسیها بوده اند . این اختلال را به درستی سرطان بیماریهای روانی نام نهاده اند. چنین وجه تسمیه ای از این واقعیت سرچشمه می گیرد که این بیماری دارو ندارد و از لحاظ روانپزشکی درمانی دارویی برای آن وجود ندارد و صرفا" تنها از راه مهار و کنترل آن دوره های طولانی مدت رواندرمانی است . اختلال وسواس فکری عملی را نمی توان در قالب یک بیماری با علایم ثابت در همه مبتلایان در نظر گرفت. آنچه که در جریان هزاران جلسه رواندرمانی با این افراد داشته ام به تنوع بسیار گسترده در شیوع و شکل این علائم و تفاوتهای بسیار وسیع در تظاهرات و عوارض اشاره دارد. در بسیاری ار بیماریهای روانی دیگر نیز همراهی علائم وسواسی را به وضوح مشاهده می کنیم. بعنوان مثال در اختلال افسردگی یا اسکیزوفرنیا و یا اختلال استرس پس از سانحه و انواع فوبیاها وسواس در خط مقدم تشخیص ما قرار می گیرد. حتی در زندگی روزمره همه انسانها به نحوی بصورتی گذرا با تجربه موقت علائم وسواسی روبرو می شوند که با حذف شرایط استرسزا و اضطرابی آن نشانه ها ره سرعت ناپدید می شوند. چنین رویدادی ما را به این سئوال مهم  رهنمون می گرداند که آیا وسواس در سطحی ابتدایی و اولیه به عنوان واکنشی روانی در جهت سازگاری و بفا در سیستم روانی و رفتاری انسانها کارکرد یافته است یا اینکه علائمی تعریف نشده از لحاظ تکاملی است که در جریان فرآیندهای تحول ژنتیک انسانی به بشر مدرن مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته و در حال حاضر به عنوان رفتاری ناهمگون در موقعیتهای خاص ظاهر شده و گاه به شکل بیماری مسیر عادی زندگی فرد را مختل می سازد؟ به زبان ساده تر آیا رفتارهای وسواسگونه به رده های پایینتر از انسان هوشمند تعلق داشته ودر ارتباط با تغییر ناپذیری و جبریت حاکم بر رفتارهای غریزی سایر جانداران که مختص رفتارهای فطری آنها می باشد در انسان در تقابل با جریانات غیر غریزی به شکلی تکراری و بیهدف و بیهوده ادامه یافته است ؟ 

           

          سبب شناسی بر اساس تجربیات بالینی : 

 

         الف : تقریبا" در تمامی بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری عملی از همان ابتدای کودکی تجربه اضطراب و دلهره در روابط میان بیمار با والدین یا والدین با یکدیگر و سایر اطرافیان وجود دارد. چنین یافته ای ما را به این نکته مهم رهنمون می سازد که سازمان روانی فرد با بار اضافه ای از اضطراب و هیجان در سنین اولیه مورد حمله و بمباران قرار گرفته و تغییرات خاصی در کارکرد و ساختار آن اتفاق افتاده است که بعدها به شکلی مستقل و خارج از حیطه شرایط ابتدایی خردسالی به کنش پرداخته است.   

         ب: روند شکل گیری علائم وسواسی از سرعتی کند و بسیار تدریجی برخوردار است. شدت نشانگان مرضی در طی دوره های گوناگون زندگی فرد دستخوش تغییرات اساسی می گردد. تا قبل از شش سالگی علامتی دیده نمیشود. در دوره شش تا دوازده سالگی علائم سطحی و ابتدایی در قالب رفتارهایی با تعبیر حساسیت بیش از حد بروز می یابد. از بلوغ به بعد به یکباره نوعی جهش خفیف در شدت و گستردگی علایم ظاهر می شود اما ب ورود به دوره اواخر نوجوانی و جوانی و درگیری فرد با مسئولیتهای مهم زندگی نظیر ازدواج و بارداری یا سرپرستی خانواده یا تجربیات عاطفی و روانی دارای بار هیجانی شدید به یکباره نشانه های کنترل ناپذیر وسواس به شکلی محسوس زندگی فرد را مورد تهدید قرار می دهد . در دوره میانسالی و پیری سیر پیشرونده این بیماری به شکلی پایان ناپذیر ادامه داشته و در فاز نهایی و با خستگی روانی و جسمی بیمار به مرحله سقوط و پایان وارده شده  که با افسردگی شدید همراه با علائم ساییده شده وسواسی مشخص می گردد. 

          ج : فرایند شکل گیری وسواس را با این مدل آشنا نیز می توانیم تبیین کنیم که ابتدا در خردسالی و نوجوانی با موجی از اضطراب و دلهره افزایش یابنده شروع می شود و سپس اولین بارقه های وسواس فکری و عملی را در اواخر نوجوانی و آنگاه در سنین بالاتر به شکل رفتار کامل شده وسواسی و آنگاه در مرحله آخر به شکل ترکیبی از حالات اضطرابی و  وسواسهای عملی و افسردگی تظاهر می یابد. 

          د : سازمان شناختی افراد مبتلا به وسواس از یک ویژگی خاص با افراد عادی متمایز می شود. پردازش محرکهای بیرونی و درونی در این بیماران از قدرت بیشتری برخوردار است. آنها قادر به درک جزئیاتی هستند که برای افراد عادی مورد غفلت قرار می گیرد و از حیطه پردازشی ذهنی آنان حذف میگردد. برای افراد وسواسی یادآوری هر رویداد و اتفاق ناخوشایند بعد از سالها از وقوع آن همان هیجان و درد و ناراحتی را ایجاد می کند که در هنگام رخ دادن آن تجربه کرده اند. وسواسیها هرگز چیزی را فراموش نمیکنند بخصوص اگر آن خاطره با هیجان ناخوشایندی همراه شده باشد. در غیر وسواسیها بار هیجانی و عاطفی رخدادهای ناخوشایند بعد از مدتی تخلیه و فراموش می شود اما در وسواسیها چنین به نظر می رسد که این مکانیسم از کار افتاده است. اگر در حق یک فرد وسواسی بدی روا دارید هیچگاه فراموش نخواهد کرد و تا جبران آن دست از گریبان شما برنخواهد داشت و بدین لحاظ از منظر اجتماعی افرادی کینه توز و انتقامجو و عصبانی به نظر می آیند. 

          ه : مکانیسم اصلی روانی که در وسواس نقش بسیار مهمی ایفا می کند ایزولیشن یا جدا سازی است. در جریان این مکانیسم دفاعی عواطف و احساسات و هیجانات از سازمان شناختی و روانی فرد مجزا و ومفترق می شود. در چنین وضعیتی این افراد در شرایطی فاقد هرگونه احساس و هیجان به تعامل با دیگران می پردازند. وسواسیها در ظاهر چهره ای سرد  و خشک و بدون هرگونه تجلی و ابراز عاطفی و احساسی از خود نشان می دهند. نگاه آنان به زندگی در قالبی خشک و منجمد و غیر قابل انعطاف محدود می شود. مشغولیت ذهنی بیش از حدآنان با جزئیات و افکار بی پایان باعث رفتارهایی درونمدارانه و فاصله جویانه از دیگران می گردد. چنین خصلتی بین آنان و بقیه فاصله می اندازد و مشکلات جدی خانوادگی و اجتماعی و درگیری مکرر و دائمی در روابط بین فردی به دنبال می آورد. 

          و : کنترل نقش عمده ای در زندگی افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی ایفا می نماید. لازمه کنترل دیگران دخالت در زندگی آنها می باشد و بدین لحاظ این افراد به مداخله گر در مسایل دیگران معروفند. با کنترل رفتارهای دیگران این بیماران تلاش می کنند تا بر اضطراب بنیادینی که بشدت آنها را می آزارد فائق آیند. کنترل دیگران را می توان به نحوی فرافکنی وسواس بر دیگران تلقی نمود. معنای روانشناختی آن این است که دیگران نیز باید همانند من عمل نمایند تا جریان اضطراب آزار دهنده حاکم بر سیستم روانی و رفتاری ذهنی من مهار گردد و همانگونه که من بر خویشتن کنترل دارم دیگران نیز باید توسط من کنترل گردند تا تسکین ناشی از این کنترل نصیب من گردد. 

 

          تبیین وسواس بر اساس نظریه جدید تحلیل اوهام : 

 

         بر اساس این نظریه و با توجه به یافته های جلسات روانکاوی مبتنی بر تحلیل اوهام در این افراد بیماری وسواس به شرح زیر ایجاد و گسترش می یابد: 

          الف : در فرآیند شکل گیری اوهام اضطرابی هسته های وهمی خاص در دوران کودکی و در ارتباط با اطرافیان بیمار شکل می گیرد. در نظریه تحلیلی وهمی هر رویداد و حادثه ای می تواند در ساختار روانی و ذهنی به تشکیل هسته هایی منجر شود که در درون خود هیجان و اضطراب آن اتفاق را نگهداری و بازتولید نموده و در ارتباط با سایر بخشهای سازمان روانی و رفتاری به تغییر و تبدیل و تحریف آن تجربه به اشکال و نمودهای گوناگون پرداخته و نظام نوین رفتاری و هیجانی را در فرد ایجاد نماید. در افراد مبتلا به وسواس این هسته های ابتدایی که سرآغاز نظام وسواسگونه رفتاری و روانی آنان است انرژی و بار و قدرت خود را از آن حوادث دردناک اولیه اخذ می نماید و بر اساس فرآیندهای وهمساز به فرم رفتارهای اولیه وسواسی تغییر شکل می دهد. 

          ب : با توجه به اینکه در دوران کودکی رودررویی با واقعیت در حداقل قدرت به سر می برد و سازمان وهمی غریزی تسلط  کامل و جامعی بر رفتار و ذهن کودک دارد این هسته های وهمی اولیه مراکز شناختی و تفکر و عواطف و هیجانات را تحت کنترل و تصرف  خود در می آورند. نتیجه چنین رویدادی در سنین بالاتر عملکرد مختل در همکاری مراکز شناختی و عاطفی در بیماران مبتلا به وسواس می باشد. 

          ج : در دوره نوجوانی و با بیداری غریزه جنسی نوعی تداخل وهمی با اوهام جنسی برخاسته از بلوغ ایجاد می گردد. چنین تداخلی باعث اختلال در روند عادی زندگی جنسی افراد مبتلا به وسواس می شود. تقریبا" در تمامی افراد وسواسی ما با بدکارکردی در عملکرد جنسی روبرو هستیم. هر چه بر شدت وسواس فرد افزوده می شود بر میزان این تداخل نیز افزوده می شود. شایعترین علامت جنسی در مبتلایان به وسواس سردمزاجی و ناتوانی جنسی می باشد. 

          د : تکرارهای وسواسی و بیمارگونه رفتارها در این بیماران خاصیتی تسکین دهنده و کاهنده اضطراب دارد. تکا نهای وهمزای اولیه زندگی فرد به تدریج در سطحی منفک از واقعیت کنترل سازمان روانی و رفتاری بیمار را در اختیار خود می گیرد تا نوعی سازگاری برای ارضای وهمی در بیمار ایجاد نماید. رفتار تکراری و اجباری و وسواسگونه تلاش سازمان وهمی متشکل از هسته های قدرتمند و قدیمی وهمی است تا تسلط و قدرت خود را بصورت نامحدود حفظ نماید تاضمن بهره مندی از تشفی و ارضا بیمار را در حالتی از تعادل نوروتیک و سازگارانه در تعامل با محیط و اطرافیان نگه دارد. 

 

          فرآیند درمان با استفاده از شیوه های تحلیل اوهام: 

         رواندرمانگر با شناخت دقیق نقشه وهمی مراجع با ردیابی کامل ساختارهای وهمی و دستیابی به هسته های وهمزای اولیه در طی جلسات رواندرمانی ضمن استفاده از تکنیکهای تخلیه هیجانی و تکیه بر محتویات انبار شده ناخودآگاهی تلاش می کند تا بتدریج مراجع را از طریق تفسیرهای دقیق سازمان وهمی وی به درون واقعیت سوق دهد. به مرور و در طی جلسات متعدد این تلاشها به رهایی بیمار از نظامهای قدرتمند وهمی وقدیمی وی منجر شده و او را به سوی درگیری با ساختار جدید و در عین حال ناشناخته دنیای فاقد وهم می کشاند. با ادامه درمان و با از بین رفتن هسته های وهمی وسواس ساز اولیه علایم وسواس ناپدید شده و مراجع تجربه قدم زدن در دنیای واقعیت و بدون وهم را پیدا می کند.

 

 

روانکاوی تاریخی نبرد وهمی ایرانیان و اعراب

          هنگامیکه هلاکو خان آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله را درسال 659 هجری در نمد پیچید و به هلاکت رساند سلطه اعراب بر سرزمین ایران نیز به پایان رسید. اما میراث چند قرن نفوذ آنان اثری بس عمیق بر ناخودآگاهی جمعی ایرانیان وارد ساخت که هنوز نیز عوارض آن را مشاهده می کنیم. با تحلیل ناخودآگاهی آثار بجا مانده از این قرون و با استفاده از فن تحلیل اوهام منتقل شده در طی نسلهای گذشته تا کنون دامنه این اثر گذاری را به شرح زیر می توان تفسیر نمود:

1- ایرانیان در طی این هفت قرن به اعراب جزیه می پرداختند . جزیه در واقع برای غیر مسلمانان و غیر اعراب وضع شده بود تا افتخار تحت سلطه بودن را همیشه به همراه داشته باشند.

2- نگاه اعراب به ایرانیان نگاه از بالا به پایین بود. خلیفه همیشه بصورت مطلق بر جان  و مال و ناموس آنان اختیار داشت.

3- اعراب ایرانیان را موالی نام نهاده بودند که به معنای برده و بنده است.

4- اعراب خود را از نژاد برتر می دانستند و ایرانیان را پست و حقیر و بی ارزش می شمردند.

5- در طی این هفت قرن هر گونه جریان مخالف توسط خلافای اموی و عباسی سرکوب گردید.

          آنچه بر ایرانیان در طی آن قرون گذشت از لحاظ روانکاوی سرچشمه اوهامی گردید که به عنوان میراثی تلخ تاکنون فعال بوده و در رفتار و کردار و اذهان آنان دیده میشود. با بررسی آنچه که بعد از تسلط اعراب بر ایرانیان گذشت می توانیم به بافتهای عمیق ناخودآگاهی جمعی آنان دست یافته و میزان آسیب را مشخص و معین سازیم.

          ایلخانان و گورکانیان  هر کدام زخمه های دهشتناکی بر این پیکره رنجور وارد ساختند اما از با قدرت گرفتن صفویه اولین تجلی واکنشهای مقابله ای برای انتقام از اعراب نمودهای خود را آشکار ساخت. ترکهای سنی مذهب عثمانی به نحوی تداعی کننده اعراب مهاجم بودند. اما ایرانیان این بار انفعال قبلی را از خود نشان ندادند. مهمترین اقدام صفویان  بسط مذهب تشیع بود که می تواند نوعی ایستادگی در برابر جریان دینی مسلط آن دوران تلقی گردد. علاوه بر اهداف سیاسی و اجتماعی از لحاظ روانکاوی می توان به خشم فرو خورده ناخودآگاه ایرانیان از اعراب سنی مذهب اشاره کرد که در اقدام سلاطین صفوی برون افکنده گردید. در این دوران با پدیده بزرگمنشی و سالارپنداری ایرانی مواجه می گردیم که ریشه در اوهام تحقیر کننده ایجاد شده در  دوره تسلط اعراب داشت. این اوهام پیش برنده به سرعت ایرانیان را به سمت جبران ناکامیهای وهمی و واقعی گذشته کشاند. برای کاستن از درد و رنج عقب ماندگی تاریخی خود ترکان عثمانی را بشدت تار و مار ساختند و آموزه های تشیع را پراکندند  و فقیهان  قدرتمندی را وارد کارزار نمودند تا بر حجم این آمادگیها ی دفاعی بیفزایند و از دیگر سو به تسکین جراحات وهمی دردناک گذشته خویش بپردازند و انتقامی هولناک از مسببان ناکامیهای تاریخی خویش گرفتند.  ( ادامه دارد)