خاطرات  یک  دکتر  روانشناس

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو
خاطرات  یک  دکتر  روانشناس

خاطرات یک دکتر روانشناس

نوشته ها و یافته های دکتر محمد رضا ابراهیمی روانشناس و روانکاو

رمز گشایی روانکاوانه رمان بوف کور صادق هدایت

          رمان بوف کور صادق هدایت را می توان به درستی رازآورترین ماجرایی دانست که به زبان فارسی در دسترس است. هر جمله آن سرشار از استعاره ها و نمادهایی است که تنها در قالب دانش تفسیر اوهام معنا و مفهوم پیدا می نماید. دانش روانکاوی این فرصت را به ما می دهد تا رمزگشایی دقیقی از محتویات آن و در نتیجه شناخت شخصیت نویسنده معروف آن یعنی صادق هدایت کسب نمود. بارها این رمان را از اول تا انتها خوانده ام و هر بار به عظمت آن بیشتر واقف شده و بر شعور بالا و ناخودآگاهی زیرکانه هدایت آفرین گفته ام. از آنجا که امکان چاپ نوشته هایم فعلا" میسر نمی باشد خلاصه آنها را در چهار محور به شرح زیر ارائه می نمایم:

          الف : بوف کور برگردان کابوس زندگی هدایت است . در روانکاوی کابوس به سر ریز شدن اوهام دردناک ناخودآگاهی به بخشهایی از واقعیت اطلاق می گردد. این اوهام ماهیتی ناشناخته و غیر قابل دسترسی برای فرد دارند. هر انسانی با درجاتی از آغشتگی وهمی در سازمان روانی خود همراه است. شدت این واکنشهای وهمی گاه تمامی دنیای واقعی را به تسخیر خود در می آورد تا جاییکه نگاه فرد به زندگی تنها با دخالتهای وهمی ذهنی وی مقدور می باشد. در چنین شرایطی واقعیت جایگاه خود را در زندگی فرد از دست می دهد و رفتارهای وی تابع شرایط نابسامان وهمی ای می گردد که جایگزین واقعیت می گردد. از این جهت می توانیم کابوس را به عنوان اوهام سازمان بندی شده با محتوای رنج آور و آسیب زننده ای تلقی نماییم که مکانیزم تسکین و تشفی وهمی برای هسته های متعارض و قدرتمند رشد یافته در طول زندگی فرد فراهم می سازد. رمان بوف کور از این منظر کابوسی هولناک از زندگی صادق هدایت است. کابوسی که در نهایت برای وی قابل تحمل نبود و خودکشی ارمغان تلخ آن گردید.

           ب : بوف کور انعکاس سردرگمی وهمی هویت صادق هدایت است . یافته ارزشمندی که با بررسی این داستان داشته ام به این راز شگرف ختم گردید که تمامی اسامی و افراد صاحب نقش بوف کور به نحوی بخشی از سازمان وهمی صادق هدایت به حساب می آیند . چنین یافته ای را می توان در قالب سردرگمی وهمی هویتی وی توجیه نمود. راوی - دختر اثیری - پیرمرد قوزی - دایه - زن لکاته - عمو - عمه هر کدام شخصیتهایی هستند که تشکیل دهنده عناصر وهمی ناخودآگاهی صادق هدایت محسوب می شوند. سئوالی که با این یافته به آن جواب می دهیم این است که آیا صادق هدایت در گیر تعارضات همجنسگرایانه بوده است ؟ تحلیلهای من نشان می دهد در بوف کور هدایت قدرت وهمی تضادهای جنسی به شکل فراگیر بر روی پرسوناژهای ذکر شده مورد فرافکنی کامل واقع شده ان تا جاییکه می توانیم در هر کدام از این شخصیتهای داستانی رد پایی از شخصیت صادق هدایت را به وضوح بیابیم.

          ج : بوف کور انعکاس دهنده واپس روی به سالهای اولیه زندگی هدایت است . تثبیت در مرحله دهانی در این داستان برای راوی آن که بخش مرتبط با واقعیت ذهن نویسنده را شامل می شود بسیار عیان و آشکار است. میل به شراب و تریاک واضحترین نمود این مکانیسم دفاعی در صادق هدایت است. تمایل به گیاهخواری و نوشتن کتابی به نام " فوائد گیاهخواری " در زندگی واقعی صادق هدایت نشاندهنده چنین تثبیتی در مرحله دهانی است. رابطه با مادر در این مرحله از اهمیت بسزایی برخوردار است. هدایت فرزند آخر خانواده بوده است که فاصله سنی اعضای آن از یکدیگر زیاد نبوده است. به عنوان هفتمین فرزند نیاز وی به مادر و آغوش وی را در همه جای بوف کور به خوبی مشاهده می کنیم.

          د : بوف کور سرشار از مانور اوهام افسرده ساز و خودنابودگرایانه است . هر روانکاوی با خواندن بخشی از این کتاب بی گمان با خود خواهد گفت که نویسنده این کتاب در نهایت خود را خواهد کشت. خودکشی برگردان خشم وهمی به درون است و با نابود ساختن خویش این خشم هم تخلیه خواهد شد. آنگونه که در بیماران مبتلا به افسردگی می بینیم میل ناکام مانده آرام گرفتن در آغوش مادر از دست رفته در تمامی زندگی آنها به قدرت زمینه ساز فعالیت اوهامی می گردد که به تقویت دوباره این میل منجر می گردد و رفتارهای آنان را به این سمت و سو سوق می دهد. به استقبال مرگ رفتن در بیماران افسرده تکرار این تمایل ناکام مانده کودکی به استقبال آغوش مادر رفتن است. کشتن خود آرامشی را به فرد می دهد که تنها با آرامش قرار گرفتن نوزاد در آغوش مادر قابل مقایسه است. درد زنده ماندن در این افراد همان درد دور بودن از آغوشی است که پناهگاه و امنیت بخش وتسلی دهنده خاطر رنجیده آنان باید می بوده است و به دلیلی از آنان دریغ شده است.

پدوفیلیا ( انحراف جنسی بچه بازی ) رایج در خاورمیانه

 


 دکتر محمد رضا ابراهیمی

متخصص روانشناس، رواندرمان، روانکاو


www.feel2.blogsky.com


تلگرام:drebrahime@  

 

   


  در ادبیات روانکاوانه هنگامی که از تمایل به برقراری رابطه جنسی با کودکان صحبت به میان می آید به عنوان یک آسیب جدی از آن نام برده می شود. در سبب شناسی آن به ناتوانی فرد در ارضای میل جنسی در قالب عادی آن و پناه بردن به کودکان و جایگزین ساختن آنان به جای افراد بالغ اشاره می شود که ریشه در عوامل زیر دارد :   

 1- احساس حقارت شدید در رویارویی با جنس مخالف : افراد پدوفیلیک یا بچه باز نوعی گرایش اجتنابی از مواجهه و رو در رویی جنسی با  بالغان همجنس یا غیر همجنس دارند. این احساس به روابط اولیه فرد با والدین و بخصوص والد غیر همجنس ارتباط دارد. مردان پدوفیلیک دارای مادرانی بوده اند که به با رفتار خود احساس ترس و شرم را از زنانگی و عناصر زنانه در ذهن فرزند خود پرورانده اند. پدران این افرادی نیز اکثرا" ناتوانی خود را در قالب سختگیریهای افراطی و غیر منطقی و ایراد گیریهای دائمی پنهان می سا خته اند  که در نهایت به ایجاد و افزایش احساس ناتوانی و حقارت و بخصوص در رابطه با جنس مخالف انجامیده است . آنها ناخواسته با ایجاد اوهام  ناخودآگاه شرم و ترس از زنان و اندام تناسلی آنان در ذهن پسرانشان بتدریج هسته های قدرتمندی از جریانات هدایت کننده و شکل دهنده گرایشات جنسی انحرافی به سمت کودکان  را تثبیت ساخته که در بزرگسالی به شکل آسیب جدی نمایان می گردد. 

2- نیاز به ارضای اوهام مربوط به احساس حودشیفتگی  بدون مقاومت :  خوشیفتگی را شاید شایعترین علامت بیمارگونه در پدوفیلیکها دانست. در بررسیهای زیادی که در خصوص ارتباط بین خودشیفتگی و تمایلات پدوفیلیک در این افراد داشته ام دلایل بسیار قوی از قدرتمند بودن آن یافته ام که می تواند به عنوان یک یافته جدید در ادبیات روانکاوانه از آن صحبت به میان آورد. اصطلاح  " ارضای نیاز خودشیفتگی بدون مقاومت  " را برای اولین بار در خصوص این افراد بکار می گیرم. پدوفیلیکها ناتوان از مقابله برای ارضای خودشیفتگی خود با افراد بالغ به ناچار قربانیان کم سن و سال را انتخاب می کنند که  چندان مقاومتی در برابر این میل ناخودآگاه و قوی آنها از خود نشان نمی دهند. 

3- تجربیات جنسی دردناک اولیه در دوران خردسالی و اوایل نوجوانی وجود دارد: این واقعیت که اکثر پدوفیلیکها سابقه تجاوز و تعرض در کودکی را داشته اند در شرح حال آنها در طول جلسات رواندرمانی به وضوح آشکار است. گرایشات انحرافی آنان در بزرگسالی می تواند همانند سازی با هویت آسیب دیده کودکی آنها باشد. " همانند سازی با خویشتن آسیب دیده  " اصطلاحی است که به عنوان یک نوآوری می توانیم در سبب شناسی پدوفیلی از آن یاد کنیم. 

4- پدوفیلیکها و  وسواس نسبت به توانایی جنسی : رفتار جنسی انحرافی پدوفیلی در اصل وسواس و دوگانگی و تردید نسبت به توانمندی ارضای جنسی در برابر بالغان است. این وسواس بصورت مکرر در رابطه با قربانیان آنان یعنی کودکان تکرار می شود. رفتارهای جنسی افراد پدوفیلیک با کودکان به شکل وسواسگونه و با قربانیان متعدد در فواصل زمانی خاص تکرار می گردد . این تکرار فرافکنی اوهام وسواسگونه فرد بر کودکان می باشد. 

           با توجه به این عوامل و با  نگاهی به بررسیهای منطقه ای و پژوهشهای جهانی نوعی گرایشات پدوفیلیک خاص در خاورمیانه و بخصوص کشورهای عربی و ایران می بینیم که با بافت فرهنگی و چهارچوبهای ارزشی و اعتقادی  مردمان این ناحیه از جهان امتزاج یافته و شکلی گاه رسمی به خود گرفته است. ازدواج با دختران نابالغ یه عنوان اصلی ترین نمود پدوفیلی به شکل رسمی و قانونی آن هنجاری پذیرفته شده است که باعث مشکلات عدیده در این جوامع شده است.

روانکاوی ترور

ترور از دیدگاه روانکاوی تعریفی متمایز دارد : رفتاری است که نابودی دیگری را شرط بقای تروریست می سازد. عملی است که در دو سطح همزمان وهمی و واقعی به قصد نابود سازی هدف مشخصی بوقوع می پیوندد تا تضمینی باشد بر بقای یک ایده یا فکر یا ساختار. وهمی است از آن لحاظ که چهارچوبهای هیجانی و هسته های برانگیزاننده ناخودآگاهی درآن موثر است و واقعی است از آن جنبه که برنامه هدفمند دارد و در راستای ستیابی به نتیجه ای معین عمل می نماید. ترور یکی از دست اندرکاران پروژه اتمی ایران در هفته اخیر فرصتی فراهم آورد تا پدیده ترور را از زاویه روانکاوانه مورد بررسی قرار دهیم. این پدیده در قالب سه بخش تقسیم می گردد. اول آمر اصلی دوم هدف ترور یا قربانی و سوم عامل یا عاملین اجرا . رفتار هر کدام از این بخشها را در دو قالب وهمی و واقعی می توانیم به شکل زیر مورد تفسیر قرار دهیم :

رفتار آمر یا آمران در سطح وهمی :

1- قربانی تنشهای وهمی ناخودآگاه در ساختار ذهنی آمر ایجاد ساخته است و با رفتار و اعمال و اقداماتش درجاتی از تشویش و دلهره در وی ایجاد نموده است.

2- آمر قربانی را در سیستم وهمی خود با تعارضات حل نشده ای همراه می بیند که تنها راه خلاصی از این تعارضات وکشمکشها حذف فیزیکی قربانی در نظر می گیرد.

3- قربانی آنچنان تسلطی بر هسته های وهمی آمر دارد که بقای وهمی این هسته های قوی و در عین حال درگیر خطر را در آمر مورد حمله قرارمی دهد که به ناچار در شرایط حذف فیزیکی توسط آمر قرار می گیرد.

4- آمر در استنتاجهای وهمی خویش تنها راه تشفی و تسکین و ارضاء تکانه های خشونت طلبانه خویش را در مواجهه نابودگرانه با قربانی مورد محاسبه قرار می دهد.

رفتار آمر یا آمران ترور در سطح واقعی :

1- آمر ترجیح می دهد از شیوه حذف فیزیکی قربانی به این دلیل استفاده کند که سهلترین راه دسترسی وی به هدف بعدی می باشد.

2- آمر در راه رسیدن به اهداف خود با ترور قربانی هزینه کمتری در مقایسه با سایر شیوه ها می پردازد.

3- نابودی قربانی سرعت دستیابی آمر را به اهداف آتی افزایش می دهد.

4- سازمان سوپر ایگو یا اخلاقی آمر تحت تاثیر تکانه های اید یا نهاد دچار ضعف و ناتوانی شده است و بناچار شیوه های برخاسته از اید با هدف ارضاء فوری و سریع و رفتارهای ابتدایی و واپس گرایانه متکی بر نابود گرایی در الویت قرار می گیرد.

رفتار قربانی در سطح وهمی :

1- قربانی بصورت ارادی یا غیر ارادی در مسیر تعارضات حل نشده آمر قرار می گیرد. اهمیت وی با توجه به موقعیت قرار گیری وی در این مسیر تعیین می گردد و نه خصوصیات فردی وی.

2- شرایط قربانی می تواند به تحریک هسته های وهمزای قدرتمندی در آمر بیانجامد که رفتار ترور را توسط وی صادر نماید.

3- قربانی به دلیل غفلت وهمی در مسیر تکانه های خشم آلود آمر قرار می گیرد و در نهایت با نابودی خویش با ترور هزینه این غفلت وهمی خویش را می پردازد.

4- قربانی ارضای وهمی خویش را در ادامه تعارض با آمر می پندارد و در مقابل آمر نیز با نابود ساختن وی ارضاء او را مورد حمله قرار می دهد.

رفتار قربانی در سطح واقعی :

1- قربانی به دلیل تبعیت از چهارچوبهای تعیین شده ای مورد حمله قرار می گیرد که در تضاد منافع با خواسته های آمر است.

2- قربانی عضوی از مجموعه ای است که نابودی آن مجموعه یا بخشهایی از آن خواسته آمر محسوب می شود.

3- قربانی خواسته یا ناخواسته با رفتارهای خود به تحکیم پایه های ساختاری می پردازد که آمر مایل به تضعیف آن است .

رفتار عامل یا مجری ترور در سطح وهمی :

1- عامل ترور هسته های وهمی متراکمی را دارا می باشد که با نابود سازی قربانی به ارضاء دست می یابد.

2- مجری یا عامل تروردر غیاب سوپر ایگوی یا من برتر اخلاقی در سازمان روانی خویش به تکانه های اید یا نهاد گردن می نهد و با اطاعت از آمر به خشنودی وهمی می رسد.

3- سیستم وهمی عامل یا مجری ترور با ادغام در سازمان وهمی آمر انگیزه های مشترک و پیوسته ای را با وی می یابد که در نهایت رفتار اقدام به ترور ماحصل و نتیجه این همانند سازی وهمی آمر و عامل می گردد.

رفتار عامل یا مجری در سطح واقعیت :

1- عامل ترور در چهارچوب قراردادی معین عمل نموده و دستمزد خود را در قبال آن دریافت می نماید.

2- عامل ترور بخشی از چهارچوبی است که با آمر اهداف مشترکی را دنبال می نماید.

3- عامل می تواند خواسته یا ناخواسته در مسیر تعارضات آمر با قربانی قرار گرفته باشد .

4- شرایط فردی عامل و انگیزه های وی از رفتار ترور قابلیت محاسبه ار لحاظ سود و زیان را دارا می باشد.