خبر تلخ و دردناک بود. نهال سحابی زن 37 ساله به دنبال خودکشی بهنام پسر 22 ساله خودکشی می کند . برای کالبد شکافی روانی این خودکشی تمام وبلاگش را از اول تا آخر خواندم. آنچه در وبلاگش دیدم سراسر طغیان و سرکشی یک روح بشدت افسرده بود که دلبستگی خاصی به دنیا نداشت. انگار با زندگی سر جنگ داشت. همه چیز در ابتدا در هاله ای از خشمی غیر قابل کنترل به پیش می رفت تا اینکه جوانی وارد زندگی او شد. جوان دارویی بود بر درد بی درمان و جانکاه وی. در وبلاگش می توان این دلبستگی حیاتی به او در قالبی پنهان و ناآشکار رد و نشان یافت. دوری و نزدیکی و قهر و آشتی و شکایت و مهر ورزی ماهها ذهن دردمند او را با این نورسیده به زندگی تاریکش مشغول می سازد. تا بدانجا در هم حل می شوند که طاقت فراق از هم ندارند. برای حفظ جوانک بازی مرگ را با او آغاز می سازد و اوهامش را از مردن با او درمیان می گذارد غافل از اینکه دیگری آنگونه در وی حل غرق شده است که طاقت این گفتار را ندارد و زودتر خویشتن را به دام مرگ می افکند تا داغ مرگ معشوق را پیشاپیش تجربه نکند. نهال زمانی به خود می آید که پسرک در آغوش خاک تیره خفته و او شرمگین و خشمگین از رخدادی که در وقوع آن مسئول بوده با اندوهی بی پایان خود را به دام مرگی می سپارد که شاید همیشه آرزوی همیشگی وی بوده است. دو پست آخر وبلاگش کلید این بازی وهمی است که با جوانک آغاز ساخته و تراژدی شومی که هیچگاه در مخیله اش نمی گنجید را رقم زده است و ناخودآگاه خوانندگان وبلاگ خود را از آن آگاه ساخته است. پست اول وداع با همگان است که در آن بر نابهنگامی مرگ معشوق و ناچاری مرگ خود سخن رانده است و رقص مرگی که با بهنام آغاز می سازد و در اصل به زندگی خویش پایان می بخشد و در پست دوم اعترافی هولناک را می خوانیم که به جبران گناهی نابخشودنی خود را به مجازات مرگ محکوم می نماید. دو پست آخر وبلاگ وی را بخوانید و در انتها روانکاوی اعتراف تلخ وی را با تحلیل پست دوم وی می آورم :
اعدام در خیابان ؛یادگار عصر توحش
دکتر محمد رضا ابراهیمی
روانشناس-رواندرمان-روانکاو
feel2.blogsky.com
هشتاد سالی از زمانی که " ادوارد ثرندایک "یکی از نظریه پردازان معروف روانشناسی و صاحب قانون اثر در کنگره روانشناسی امریکا با کمال فروتنی اعلام کرد که بخش دوم قانون او که بر کاهش رفتارهای نامناسب با استفاده از تنبیه دلالت داشت اشتباه بوده است می گذرد. از آن زمان هزاران نظریه پرداز با مشاهدات و بررسیهای دقیق به تایید نظر او پرداخته اند. مجازات هیچگونه اثر بازدارندگی از جرم و جنایت ندارد و برعکس دیدن صحنه مجازات می تواند به ترویج خشونت و از بین رفتن قبح رفتارهای پرخاشگرانه در سطح جامعه منجر گردد.
قاتل میدان کاج را که به دار آویختند به شهادت عکسها و فیلمها و گزارشهایی که به سراسر جهان مخابره گردید هزاران نفر بطور زنده نظاره گر جان دادن وی بودند. د رلحظه ای که طناب بالا کشیده شده بود جمعیت با شور و هیجان بی سابقه ای با فریادهایی از سر شادی و شعف به پایکوبی پرداختنند و از عاملان اعدام وی تشکر نمودند. در بسیاری از روزنامه ها عکس جنازه آویزان فرد معدوم با شکلی تمام قد و با هیبتی دهشتناک چاپ گردید و خاطر امت غیور از این بابت برای همیشه آسوده شد! .
فروید در نظریه روانکاوی خود بر غریزه مرگ اشاره ای قوی دارد. بر اساس این تئوری مردمان همانگونه که به زندگی می اندیشند مرگ را نیز دنبال می کنند. تمایلات مرگ خواهانه ریشه در سازمان روانی و رفتاری همگان دارد. مشاهده مرگ دیگری دو خاصیت همزمان دارد : مشاهده گر با استفاده از مکانیسم جابجایی مرگ را به دیگری فرا می افکند و جان خویش رهایی می بخشد وبا واپس روی به دوران توحش بشر ابتدایی رفتار غریزی بقای نوع را بروز می دهد و دوم اینکه غریزه مرگ طلبانه خویش را به ارضا نزدیک می سازد.
در بیماران مبتلا به سادیسم جنسی یکی ار مهمترین راههای کسب ارضای جنسی ضرب و شتم و آزار شدید بدنی شریک جنسی است. حتی مشاهده صحنه های همراه با آزار و اذیت شدید می تواند به انزال جنسی آنها منجر گردد. آنها قربانیان خود را با شکنجه های وحشتناک و در بسیار موارد با کشتن تدریجی و آرام وبریدن اعضا و مثله کردن مورد رفتار قرار می دهند و به گفته خودشان لذتی وافر و وصف ناپذیر کسب می کنند.
در بیماران سایکوپات یا ضد اجتماع نیز گرایشهای خشونت گرایانه به عنوان یکی از مهمترین علائم تشخیصی به حساب می آید. آنها برای رسیدن به خواسته های خود از انجام هر گونه رفتارهای پرخاشگرانه در حق دیگران خودداری نمی ورزند. نفع آنی و عدم توجه به نتایج عمل و رفتار از مشخصه های این اختلال شخصیتی و روانی محسوب می گردد. برای آنان نیز دیدن صحنه های خشن و مرگ دیگران لذتی معادل ارضای جنسی دارد.
در آخر بخش کوتاهی از گفته های یکی از مراجعانم را در اینجا بخوانید :
" دیدن صحنه های اعدام و مرگ و تصادف و اجساد آرزوی همیشگی من است. توی اخبار تلویزیون روزنامه ها همیشه دنبال مرده ها می گردم. هر چه بیشتر بمیرند لذتش برای من بیشتر است. یکبار توی خیابان یکی را دار می زدند. از یک هفته قبلش منتظر روز اجرای حکم بودم. آن شب از شدت هیجان خوابم نبرد. تمام بدنم مور مور می شد. میل جنسی شدیدی در خودم احساس می کردم. وقتی جرثقیل او را بالا کشید من دستم توی شلوارم بود. همزمان با جان دادن او من به انزال رسیدم. لذتی به من دست داد که هیچ چیز دیگر نمی توانست آن را برایم ایجاد کند!!.
رفتارهای یادگار پرستانه صرفا" محدود به مفاهیم جنسی نمی گردد. در هنر و دین و ادبیات و سایر نمودهای فرهنگی رد پاهای آشکاری از یادگار خواهی و یادگار پرستی را می توانیم مشاهده کنیم. خالصترین شکل فتیشیزم را درجایگاه هنری آن در اشعار حافظ پیدا می کنیم. فتیشهای حافظ از تنوع گسترده ای برخوردار بوده است .نمونه هایی از آنها را در اینجا ارائه می نمایم :